حکومت کردن در عصر مدرن، اقتضائات و کارشیوههای مدرن میطلبد. از همین رو سیاستورزی بهمثابه دانش توزیع منابع، نیازمند خرد و درک درست از واقعیتهای یک جامعه و ارایه راهکارهای مدرن مبتنی بر حقوق شهروندی است. کسانی که در عصر کنونی در وادی حکومتداری قدم میگذارند، بایسته است که آراسته با دانش مدرن و پیراسته با واقعیت بالفعل جامعه و جهان باشند؛ چیزی که طالبان از داشتن آن و نیز از تعهد به چنین فهم از سیاست محروماند و اجازه سیاستورزی خردباور و شهروندمحور را برای دیگران هم نمیدهند. سیاستی را که این گروه دنبال میکند، از آن جز خشونت، تبعیض و بیعدالتی برون نمیآید. در حالی که پایههای یک نظام سیاسی مشروع، استوار بر حقوق شهروندی است. طالبان طیفهای فکری جامعه را در تضاد با ارزشهای خودشان میدانند و با همه رنگها و تنوع فرهنگی و قومی دشمنی میورزند. در عبا و قبای شریعت، کار قومیت میکنند. از دین و مذهب بهعنوان ابزار سلطه قومی و سرکوب جنبشها و اعتراضهای دادخواهانه کار میگیرند. ادعای برادری میکنند، اما به برابری در برادری ایمان ندارند. از برادری، بردهگی و تاییدی بیچونوچرا میخواهند. اگر رژیم طالبان اندکی به برادری که ورد زبانشان است، باور میداشت، از مستی پیروزی و نشئه قدرت خویش میکاست. چشم میگشود و به افغانستان پسا ۱۴۰۰ میاندیشد. دست از اینهمه خزعبلاتگویی و عقبگرد برمیداشت و جلو سیر قهقرایی جامعه را میگرفتند و مسلماً امروز رضایت بخشی از مردم را با خود میداشت. خاصیت این گروه اما جاماندهگی همیشهگی از فهم این جهانی است، یا هم بهعنوان جنگجویان نیابتی صلاحیت تصمیمگیری ندارند. مردم از فساد، بیکارهگی و جنگ فرسایشی نظم جمهوریت خسته شده بودند و برای عبور از ناکارآمدی به کارآمدی، به نظم تلفیقی و ختم جنگ چشم دوخته بودند. اما این گروه آخرین شعلههای امید را که در دل مردم زبانه کشید، نابود کرد.
حالا که این گروه بر کشور مسلط شده است، همه ارزشهای دو دهه را از بین برده است. طالبان بهتازهگی اعلام کردهاند که جرگه ملاهای افغانستان را برگزار میکنند. برگزاری این جرگه در ذات خود مغایر با ارزشهای نوین و جامعه متکثر افغانستان است؛ زیرا ملاها به تنهایی نمیتوانند از مردم نمایندهگی کنند؛ چون ملاها کتله بسیار کوچکی از مردم افغانستان را تشکیل میدهند. حتا تافته جدابافته از مطالبات و خواستهای مشروع مردم هستند. اکثریت آنهایی که قرار است در جرگه طالبان بیایند، حقوق بشر بهویژه حقوق زنان را به رسمیت نمیشناسند. مرز ذهنیشان از دنیای کفر و اسلام فراتر نمیرود. بسیاری از شهروندان کشور را مستحق مرگ میدانند و در تکفیر و افراطگرایی، گاهی دست طالبان را از پشت میبندند. فقه جعفری را قبول ندارند، اختلافات مذهبی شدید با اهل تشیع دارند و با ارزشهای مردمسالاری ناسازگار هستند. بنابراین، چنین جرگهای که گمان میرود خطوط سرخ جرگه کلانتر و قریبالوقوع بعدی طالبان را تعیین کند، غیبت مردم و مطالبات مردم در آن پیش از پیش روشن است و مردم حقی در آن ندارند. چنین نشستهایی نمیتواند گامی در راستای بهبود وضعیت، تأمین عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی بردارد.
از طرف دیگر تمسک و توسل به جرگه در عصر مردمسالاری، چیزی جز پذیرفتن فرهنگ جامعه قبیلهای و بدوی نیست، ورنه در دنیای معاصر همهپرسی بهترین روش و مشروعترین کارشیوه کسب اقتدار در جوامع انسانی به شمار میرود. ملاهایی را که طالبان در این جرگه جمع میکنند، نهتنها از هیچ گروه و طیف سیاسی و اجتماعی دیگر نمایندهگی نمیتوانند، حتا اینها از ملاهای افغانستان نیز نمایندهگی کرده نمیتوانند؛ چون آنها بر مبنای میزان طالببودهگی گزینش میشوند. ملایی که سیاست طالبان را نقد کند و سخنی غیر از فهم طالبان از سیاست مطرح کند، در چنین مجالسی راه ندارد و حتا اگر حضور هم بیابد و سخن هم بگوید، لبش بریده خواهد شد.
این ملاهایی را که قرار است طالبان در جرگه خویش دعوت کنند، علاوه بر عدم فهم و کاردانی در مدیریت کلان کشوری، از کمترین نفوذ اجتماعی هم برخوردار نیستند. از سیاست و قدرت درک طوطیوار مدرسهای در آموزشگاههای استخباراتی کشورهای همسایه دارند. مناسبات جهانی و بافت اجتماعی و سیاسی جامعه افغانستان را مبتنی بر واقعیتهای موجود نمیشناسند. با نظام آموزشی و اقتصادی کشور تضاد فکری دارند. زنان را فاقد حق حضور در اجتماع، سیاست، آموزش و کار میدانند. از طرف دیگر این جرگه غیرمنتخب، قبیلهای و عشیرهای است. نحوه انتصاب اعضای آن براساس طالببودهگی و وفاداری به طالبان است. والیهای طالبان در ولایتها ملاهایی را به کابل میفرستند که جز تایید و سرسپردهگی کار دیگر نکنند و شخص «امیرالمومنین طالبان» پیروی کنند. حکومت و قانون را منتصب به او بدانند و از رفاه همهگانی، تامین حقوق شهروندی و اصل برابری در برابر قانون سخن نزنند. چهره زشت و عریان قدرت غیرمشروع طالبان را عیان نکنند و به مردم تنها از در تعیین تکلیف سخن بزنند.
این جرگه در حالی با مصارف گزاف برگزار میشود که افغانستان در انواع بحران فرو رفته است؛ بحران مشروعیت، بحران فروپاشی نظام سیاسی، بحران اقتصادی، بحران فقر و گرسنهگی که حتا مردم فرزندان خود را به فروش میرسانند. در این وضعیت نیاز است که متخصصان امور، حقوقدانان، اقتصادفهمان، پژوهشگران امور بینالمللی، محققان عرصههای مختلف دانش و نخبهگان سیاسی، سوای جنسیت و با رعایت تخصص، تجربه و اصل حقوق شهروندی، گزینش شوند تا بتوانند راهکاری برای برونرفت از معضلات کشور طرح کنند. ملاهای مدارس طالبانی، جز ترویج خشونت، محرومیت مردم از حق شهروندی و حذف بیقیدوشرط زنان «بهعنوان منبع شر و گناه» چیز دیگری بلد نیستند و عملاً جامعه را در یک بنبست کلانتر و نزاع عمیقتر میکشانند.