انسانها از قدیم با آگاهی برخورد دوگانه داشتهاند. هم به آن عشق میورزیده و هم از آن ترس داشتهاند. آدمهای آگاه از رمزوراز طبیعت، بسیار دشمن داشتهاند. مهمترین علت ترس از آگاهی، احتمال از هم پاشیدن وضعیت موجود و رویارویی با شرایط غیرقابل پیشبینی است. آگاهی باعث تغییر میشود. انسانهای صاحب دانش، توانایی به چالش کشیدن کسانی را پیدا میکنند که قدرت، ثروت و اعتبار اجتماعی را در انحصار دارند. در عین حال، طبیعت پرتلاطم زندهگی در ناخودآگاه آدمها ترس از تغییر را کاشته است و احتمال فروریختن ثبات و سکون نسبی کنونی تیر پشت آدمها را به لرزه میآورد. از سوی دیگر، عشق به آگاه شدن، عطش گشودن رازها و گرهها و شوق تغییر نیز همواره در ذهن انسان جوشیده است. توانایی آدمها در فایق آمدن بر ترس از تغییر، مهمترین راز پیشرفت است.
متون باستانی پر از نشانههای این دو رفتار است. مفهوم خدا و شیطان انعکاسی از این ترس و عشق نسبت به آگاهی است. در کتابهای مقدس خداوند نماد آگاهی «خوب» است و شیطان نماد آگاهی «بد». اما بد و خوب مفاهم مطلق نیستند. هر امیر، مجتهد، خلیفه و شاهی میتواند تفسیر دلخواه خود را از خوب و بد تحمیل کند. در تاریخ بسیار اتفاق افتاده است که حاکمان با خدای بزرگ و شیطان رجیم چون مهرههای بیجان بازی کردهاند. آنان بارها در مقام دفاع از فرامین خداوند دانا نشسته و شر ناآگاهی را ترویج کردهاند و در خیلی موارد آنانی که همچون پیروان شیطان جاهل تبلیغ و سرکوب شدهاند، در واقع مبلغان آگاهی و روشنگری بودهاند. حاکمان مستبد کلام خود را شرع میخوانده و هر آنچه را به استحکام پایههای قدرت خود مفید تشخیص میداده، دستور ایزد تبلیغ میکردهاند و چیزهایی را که قدرت و جایگاه آنان را به چالش میکشانده است، فریب ابلیسی میخواندهاند.
یکی از متون مشهور باستانی «سِفر پیدایش» است که در آن آگاهی و چشم بینا منبع عذاب خوانده شده است. در آن کتاب که عیسویان و یهودیان بخشی از تورات، کتاب حضرت موسی، میدانند و تاریخنویسان باور دارند که در قرنهای ششم و پنجم پیش از میلاد تدوین شده، آمده است که پس از خلق انسان، خداوند در سرزمین عدن، باغی به وجود آورد و آدم را که آفریده بود، در آن باغ جا داد. خداوند انواع درختان زیبا در باغ عدن رویانید تا میوههای خوشطعم دهند. در وسط باغ، «درخت شناخت نیک و بد» را قرار داد. خداوند به آدم گفت: «از همه میوههای درختان باغ بخور، به جز میوه درخت شناخت نیک و بد؛ زیرا اگر از میوه آن بخوری، مطمین باش خواهی مرد.»
شناخت نیک و بد همان «آگاهی» است. در هزاره اول قبل از میلاد ترس از آگاهی مثل امروز مسالهای مهم و فلسفی بوده است. امروز نیز انسان به درجات گوناگون از گسترش «آگاهی» و سرعت توسعه دانش هراس دارد. دانشمندان، سیاستمداران و فیلسوفان بسیاری درگیر این تشویش و هراساند که آیا سرعت و عطش آدمی برای زیرورو کردن زمین و طبیعت، خلق ابزار و تکنولوژیهای پیشرفته، منجر به شری بزرگ چون حاکمیت هوش مصنوعی، انفجار اتمی و فروپاشی محیط زیست خواهد شد یا سهولت بیشتر، عدالت بیشتر، رفاه عمومی، بهشتسازی زمین، اختراعات و کشفیات نجاتبخش به ارمغان خواهد آورد. با این حال، انسان گریزی از آگاهی ندارد، و با عشق و ترس هر روز مرزهای دانشش را به پیش میراند.
در «سِفر پیدایش» وقتی آدم و حوا از میوه درخت «شناخت نیک و بد» میخورند، متوجه برهنگی خود میشوند و در رویارویی با خداوند پشت برگها پنهان میگردند. خداوند از حرکات آنان متوجه داناییشان میشود و میگوید: «آه آدم مانند ما شده است و خوب و بد را میشناسد.»
براساس روایت سفر پیدایش، خداوند دریده شدن پرده جهل از چشمان آدمی را برای نظم حیات و اداره مخلوقاتش آفت میدانسته و از این رو آدم و حوا را از باغ عدن اخراج کرده است. درستی و نادرستی این روایت را به تیولوژیستها و دینشناسان میگذاریم، اما آن حکایت نشان میدهد که ترس از چشمان بینا، قدیمی است. امروز طالبان به نماد بدوی حاکمان ضد بینایی بدل شدهاند. دانشزدایی را کار اصلی و ماموریت دینی خود میدانند. نصابهای تعلیمی را جراحی میکنند، مکتبها را میبندند، تحصیلیافتهگان را تحقیر میکنند و حتا بر نشستوبرخاست، ارتباطات و پوشش مردم طوری نظارت میکنند که هیچ منفذی برای تماس نور آگاهی با چشم و گوش مردم نماند. به بستن دریچههای دانایی هم اکتفا نمیکنند، بلکه تدابیری برای زدودن دانش از ذهن مردم نیز میسنجند. ساختن مدرسه، بخشی از کمپین دانشزدایی است. در مدارس، کودکان تربیت میشوند تا ذهن مردم را شستوشو دهند. با تبلیغ، خطبه و ترویج باورهای مهندسی شده، اذهان را از آنچه به تشخیص «خوب و بد» یاری میرسانند، «پاککاری» کنند.
طالبان و دیگر نیروهای مخالف تغییر، از اصطلاح «علوم شیطانی» برای توجیه کمپین ضدآگاهی خود استفاده میکنند. «آگاهی شیطانی» همان آگاهیای است که حاکمان دوست ندارند و میدانند که تکثیر آن نوع از دانش باعث برملا شدن رازها، برهم خوردن نظمها و تضعیف باورهایی میشود که پایههای قدرت و جایگاه اجتماعی آنان را میسازد. سانسور، ممانعت آموزش و مهندسی افکار، ابزاری برای جلوگیری از خوردن میوه درختان «شناخت نیک و بد» است.
امروز بخشی از جامعه افغانستان فرسخها پیشتر از جایی رفتهاند که طالبان و نیروهای محافظهکار قرار دارند. از همین رو ماموریت تخلیه اذهان از آگاهی راه افتاده است. طالبان ـ اگر بمانند ـ برای آگاهیزدایی کتابها خواهند نوشت، فلمها و سریالها خواهند ساخت و لشکر مبلغان به دانشگاهها، مکاتب و اجتماع مرش خواهند کرد.
در چند هفته اخیر خبرهای بسیاری از تلاش طالبان برای خنثا کردن مکاتب، دانشگاهها، رسانهها و کتابهایی نشر شده است که مردم افغانستان را از رعیت و پیرو به شهروند و صاحب رای تبدیل میکند. شنیدهایم که در دانشگاهها مضامین تبلیغی جای مضامین تخصصی معرفی شدهاند. ساختمان تلویزیون را مدرسه ساختهاند. دستور دادهاند که در سراسر افغانستان کمپین مدرسهسازی راه افتد. در کابل بزرگترین مدرسه تاریخ کشور افتتاح شده و ملا هبتالله دستور داده است که سخنانش همچون شریعت بیچونوچرا عملی شود، جنگجویان و قوماندانها با مولویهای مدارس در تماس باشند و کودکان یتیم به مدارس اعزام شوند. کمپین مدرسهسازی و مکتبهراسی، همزمان تعقیب میشود.
مدارسی که طالبان میسازند، مراکز تبلیغی و سیاسیاند، نه محل تفکر و تبادل آگاهی. آنان در واقع در سراسر کشور چاههای آگاهیخور و دیوارهای آگاهیگیر آباد میکنند تا مانع بادهای تغییر و آگاهیرسان شوند. سِفر پیدایش اما راز مهمی را با ما شریک ساخته است: هیچ نیرویی نمیتواند انسان را از خوردن میوه درخت شناخت نیک و بد برای مدت طولانی برحذر دارد. آدم و حوا چشمهای بازشان را بر باغ عدن ترجیح دادند. مردم افغانستان نیز چشمان باز را بر کوری ترجیح میدهند و از «باغ امارت» به زمین دموکراسی خواهند رفت.