این روزها بحث برگشت به گذشته بیش از همه وقت به صورت آزاردهنده شمار زیادی را به خود مشغول کرده است. کسی واقعاً نمیداند که از درون مذاکرات صلح چه بیرون خواهد شد، ولی تجربه تلخ تاریخی مردم که سالها در ظل حاکمیتهای استبدادی زیستهاند، آنان را نگران کرده است. پرسش اینجا است که آیا جای نگرانی در این خصوص هست و یا خیر؟
به نظر میرسد خرد جمعی مردم در این مورد زیاد اشتباه نمیکند، هرچند بسیار دشوار است که بتوان با حدس و گمان آینده را تصور کرد. اما برگشت به گذشته اگر به صورت کامل و عام و تام نباشد، که هیچ وقت نبوده، ولی احتمال زیاد دور از ذهن هم نیست. فهم دیالکتیکی جهان براساس گفتههای یک فیلسوف یونانی این است که در یک رودخانه نمیتوان دو بار شنا کرد، چون همه چیز در تغییر دایمی است، ولی در رودخانهی سیاست گاهی چندین و چند بار میشود شنا کرد.
کارل پوپر، فیلسوف بریتانیایی و نویسنده کتاب خواندنی «جامعه باز و دشمنان آن» بارها این هشدار را صادر کرد که مواظب دموکراسیهایتان باشید که استبداد همیشه در کمین است. برگشت به گذشته با این دید و تجربهای که مردم افغانستان و حتا جهان دارند، همیشه به عنوان بختکی بر فراز رویاهایشان محتمل به نظر میرسد. هیچگاهی نباید فریب خورد که سیاستمداری بر اریکه قدرت بگوید پلهای پشت سرش را خراب کرده و تا آخرین نفس در کنار مردم خواهد ایستاد. همواره تاریخ این سرزمین گواه بوده که چنین سیاستمدارانی نخستین کسانی بودهاند که فرار را بر قرار ترجیح دادهاند. لازم نیست که به کتابهای تاریخ اشاره شود که ذهن زندهگان این کشور پر از چنین خاطراتی است. حتا داکتر نجیبالله، آخرین رییس جمهور حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، که بیش از سایر رقبای خود پلهای پشت سرش را خراب کرده بود و شعار «وطن یا کفن» سر میداد، گفته میشود سرانجام تصمیم گرفت که جانش را از معرکه به سلامت بیرون بکشد. حالا معلوم نیست که دلیل واقعی سقوط حکومت نجیبالله بیرون کشیدن جان از معرکه بوده یا چیز دیگر، که حتا در این مورد هم موفق نتوانست عمل کند؛ ولی به هرحال به باور شاهدان بیرون شدن نیمهشب از ارگ دلیل دیگری نمیتوانسته داشته باشد.
البته بحث اینجا به هیچ صورت نقد و یا تایید کارنامه داکتر نجیبالله نیست و نمیتواند هم باشد، ولی به عنوان مثال میتواند همچنان مطرح شود. سیاستمداران زیادی پیش از او و پس از او بودند که حتا به اندازه او نیز مقاومت نکردند و روی حرفشان ایستاد نشدند. حالا چگونه میشود به حرفهای سیاستمداران امروزی باور کرد و مطمین بود که روی حرفشان پایدار باقی میمانند.
در جمعی که عدهای حتا خانه و زندهگیشان به صورت واقعی در این کشور نبوده و نیست، چگونه میشود که از فردا نهراسید؟ بیسروسامانی را که امروز شاهد آن هستیم، بیشتر آن نتیجه بیتعلقی خاطر اینگونه سیاستمداران به این کشور و مردم آن بوده است. چهقدر آسان است که دیگران را متهم کرد و اشتباههای گاه تعمدی خود را نادیده انگاشت و فکر کرد که میتوان همچنان «حاکم» بود و دیگران «محکوم». روزی که گفته میشد و زیاد هم گفته شد که این کشور دکان زراندوزی نیست که فقط به فکر جیب خود بود و باید کاری برای مردم و آینده نظام انجام داد، آن روز کمتر کسی چنین هشدارهایی را جدی میگرفت. روزی که از سیاستهای اشتباه انتقاد میشد، فوراً هزار و یک برچسب ناروا میشنیدی.
امروز این کشور محصول همان سیاستها است. پای اکثر سیاستمداران این سرزمین را دغدغه سرنوشت مردم نبسته است که به بودنشان همچنان امیدار باشی. همه وقتی بر سریر قدرت بودند، از وفاداری سخن گفتهاند، ولی به محض تغییر آب و هوا حتا حاضر نشدهاند که دوباره به حرفهای دیروزشان نگاه بیندازند.
بختک برگشت به گذشته را نمیشود در فیسبوک حل کرد. خیلی کارها باید میشد که به امروز نمیانجامید، مشکل اساسی ما این است که خون ما با خون اکثریت مردم این سرزمین یکرنگ نبوده است.