سینما پارک که در شهرِ نو، قلب خونین شهر کابل موقعیت داشت؛ بنای تاریخی و گواه زندهی یک قرن رویدادهای تلخ و شیرین بود. در سالهایی که گروههای مسلح و تنظیمهای جهادی کابل را به میدان جنگ مبدل کرده بودند، سینما پارک مانند درختان، مردان و زنان و خانههای کابلیان داغ هزاران مرمی کور به پیکر داشت و در تاریکی شبها مانند مادران فرزندمردهی کابلی خاموشانه میگریست. دیگر کسی صدای مویههای خاموش این مادر فرزندمردهی هنر را نخواهد شنید؛ زیرا مردهها مانند زخمیان گریه نمیکنند.
یادم نمیرود آن سالهای سبز و قشنگ که در این کانون هنری با خانواده و دوستانم، فلمهای به یادماندنی تماشا کردم. یادم نمیرود روزهایی که از در جستوجوی فلمهای تازه سینماهای بریکوت، بهزاد، آریوب و پارک را سراغ میگرفتم و از تماشای هر فلم به اندازهی مطالعهی چند کتاب، دانش و هنر کمایی میکردم و حلاوت میبردم.
در دههی شصت خورشیدی، رفتن به سینما نوعی فضیلت محسوب میشد. افراد درسخوانده و اهل دانش و هنر تماشاچیان اصلی سینما و تیاتر بودند. کابلننداری هیچ روزی خالی از نمایش و تماشاگر نبود. هنر بهویژه هنرِ هفتم در آن روزگار مرتبه و حرمتی داشت و سینما و تیاتر مانند کتاب و ورزش کام تماشاچیان بیشماری را در سینماهای کابل و دیگر شهرهای افغانستان شیرین میکرد. در آن سالهای تلخ و شیرین، مردم به اندازهی امروز، تلخکام و سوگوار نبودند و از شکوفه و لبخند مانند امروز نمیترسیدند و دوری نمیجستند و هر ریسمان ابلقی را مار نمیانگاشتند. یاد واصل کابلی، گرامی باد که در این فصل و باب بیتی هنراندودی دارد:
«روزگارآشفتهای چون من ز گیسوی تو نیست
هر که نام زلف میگیرد پریشان میشوم»
باری، در آن سالهای قشنگ، سینما پارک کانون همایش هزاران شیفتهی هنر وزین سینما و جزیرهی قشنگی برای دیدارهای تلخ و شیرین دوستانه و عاشقانهی خیلی از خوبان زمانه بود.
امروز در کشورهای متمدن جهان آبدههای تاریخی را بهعنوان خاطرهها و یادگارهای اجتماعی و میراثهای ارجمند فرهنگی با همان شمایل پارینه و چهرهی زخمی و آژنگین نگهداری و پاسداری میکنند و بهعنوان آیینهی خاطرههای دیرینه، گرامی میدارند.
شوربختانه در افغانستان با وجود انباشتهگی هزاران کار مهم و ضروری انجامنیافته و فراموش شده، شهرداری کابل دست به یخن سینما پارک میاندازد و در سیاهی جنایتپوشانهی شبها این عروس رویاهای کابلیان را سنگسار و نابود میکند.
شهرداری کابل برای توجیه این عمل هنرستیزانهی خویش، ادعا میکند که سینمای پارک به کانون همایشهای معتادان و ولگردانمبدل شده بود و با تمسک به این استدلال مزورانه بنایی را فرو میریزاند که پرچم بلند و حصار یادگاری مردم هنرپرور کابل بود.
اگر قرار باشد که تمام محلات تجمع معتادان و ولگردان را نابود کنند، در کابل و دیگر شهرهای افغانستان پلها و مکتبهای متروک و آبدههای تاریخی و استوپهها و ورزشگاههای زیادی را باید ویران و نابود کرد و مصداق عملی سوزندان پوستین را به خاطر چند شپش به نمایش گذاشت.
بدون هراس باید با صدای بلند گفت که در پشت ویرانکردن سینما پارک شهر نو، برنامهی غاصبانهای وجود دارد که گذشت زمان پرده از رویش دور خواهد انداخت و ثابت خواهد کرد که این برنامهی ویرانگرانه صرف برای پر کردن جیبهای مشتی چپاولگر انجام یافته است. اگر چنین نیست مسوولان شهرداری کابل میتوانند برای رفع ابهام و اتهام، از پنجرهی یک رسانهی دیداری پربیننده به مردم و جامعهی هنری افغانستان بگویند که روی ویرانههای سینما پارک چه سازه و بنایی را اعمار میکنند و صراحت بدهند که این بنای جدید را کدام شرکت خصوصی اعمار میکند یا مراکز ساختمانچی دولتی کار اعمار آن را پیش میبرد.
شهرداری کابل همچنین باید وضاحت بدهد که به جای سینما پارکِ ویرانشده، سینما پارک جدید را با همان شکل و شمایل اصلی اعمار میکند و به بهانهی اعمار سینما پارک، بلندمنزلی نمیسازد که یک طبقهی آن سینما باشد و دیگر طبقههایش در میان قدرتمندان آزمند و منفعتطلب تقسیم شود.
اگر شهرداری کابل با ارایهی دلایل دروغین میخواهد بگوید که مراکز ساختمانی دولتی قادر نیست کار اعمار ساختمان جدید سینمای قدیمی پارک را به انجام برساند، باید گفت که مراکز ساختمانی دولتی که توانست قصر دارالامان و دیگر بناهای پارینه را ترمیم و بازسازی کند به راحتی میتواند سینمای پارک را هم اعمار کند.
امیدوارم شهرداری کابل چشمهایش را بگشاید و پیشبینی کند که اگر مردم امروز نتوانستند در برابر قاتلان سینما پارک بایستند، فردای نهچندان دور، به یخن غاصبان هنرستیزش دست میاندازند.