زنان افغان با تجربه 20 ساله از مشق دموکراسی، آزادی و حمایتهای جهانی و از سویی با کولهباری از خاطرات تلخ زمان سیاه و دوران اختناق طالبانی، تا اینجا رسیدهاند. بعد از سپری کردن سالهای سیاه در میان انبوهی از دود و باروت، از میان خاکسترها برخاسته و چون لالهها جوانه زده و سبز شدهاند. با چنین شناسنامهای، تحصیل و کار کرده و زحمت کشیدهاند و از میان سیمهای خاردار سنت و از دل تاریک خرافات و توهمهای مردمپسند، گذشته و خود را به روشنایی رساندهاند. در این راه و در این مسیر، هزینههای هنگفتی پرداختهاند، از شهرت گرفته تا جان خود را. اکنون که در این سکو ایستادهاند، قربانیهای بیشماری دادهاند تا حضور و هویتشان را در جامعه ثابت کنند. با استفاده از ابتداییترین حقوقشان که همانا حقوق شهروندی و مدنی است، میخواستند و میخواهند توانایی و استعداد خود را بهعنوان شرکای اصلی و حاضر در جامعه به نمایش بگذارند و پلی شوند برای آیندهگان تا با افتخار و غرور در این سرزمین زندهگی کنند و در آبادانی آن بیش از نسل امروزی سهم داشته باشند. یکشبه ورق برمیگردد و تمام این دستاوردهای زنان که آسان به دست نیامده بود، آسان از دست میرود. در این نوشته جایگاه زنان افغان در نظامهای قبلی و فعلی طالبان که با فاصله زمانی بیش از 20 سال اتفاق افتاده، مورد بحث قرار گرفته است.
افغانستان کشوری است که در دل آن نظامهای گوناگون با رویکردهای کاملاً متفاوت، چون یک خط در میان جولان زدهاند، از نظام شاهی مستبد گرفته تا جمهوری، از دولت اسلامی و امارت اسلامی گرفته تا نظام دموکراسی. براساس قوانین این نظامها، زنان نیز یک نسل در میان طعم آزادی را چشیده و در اجتماع فرصت حضور پیدا کردهاند.
در حدود سالهای 1993 الی 1994 میلادی در جریان جنگهای داخلی افغانستان گروهی متشکل از طلبههای دینی در مدارس تحت حمایت عربستان در پاکستان با شعار «اجرای شریعت اسلامی» تشکیل و از مرزهای جنوبی وارد کشور شد که بهسرعت شهرها و مناطق مختلف را تحت کنترل خود درآورد. این گروه بعد از تصرف پایتخت و برقرار ساختن نظام خود، در مناطق تحت کنترلش قرائت سختگیرانهای از شریعت اسلامی را پیاده و اجرا کردند. براساس قرائت طالبانی، زنان اجازه تحصیل، کار و حتا بیرون رفتن از خانه بدون همراهی یک عضو مرد خانواده (محرم) را نداشتند. همچنان براساس قواعد طالبان، سینما، تیاتر، موسیقی و عکاسی ممنوع بود و برای به کیفر رساندن مجرمان مجازاتهای سنگینی چون قطع دست و سنگسار اعمال میشد.
روایتهایی که از تجربه اول نظام طالبان در تاریخ افغانستان به ثبت رسیده، حکایت از مظلومیت زنان و قوانین سختگیرانه طالبانی در سایه شریعت اسلامی دارد. بیستوچند سال قبل از امروز زنان و دختران با رویکارآمدن حکومت طالبان در افغانستان، از جامعه طرد شدند و در انزوای مطلق قرار گرفتند. ابتداییترین حقوقشان را سلب کردند و بهعنوان ناموس مردان افغان، سالها در چهاردیواری خانهها حبس شدند و جهان را از ورای چادری به تماشا نشستند. دختران جوان و نوجوان که درس میخواندند و تحصیل میکردند، کسانی که استعدادها و مهارتهای فوقالعاده داشتند، خانهنشین شدند و تن به ازدواجهای اجباری دادند. شهر را تکجنسیتی ساختند و نظام را زنستیز و مردسالار. از حق و حقوق زنان بهعنوان جبهه برای جذب سربازگیری استفاده کردند. چنانچه وحید مژده در کتاب پنج سال سلطه طالبان بر افغانستان از زبان ملا محمدغوث، وزیر امور خارجه طالبان در دوره قبلی، چنین مینویسد: «ما با افراد خویش تعهداتی داریم، از آن جمله یکی ممانعت با کار و تحصیل زنان است. اگر ما این تعهد را نقض نماییم، نظامیان خطوط جبهه را رها خواهند کرد و به روستاهای خود باز خواهند گشت.»
اکنون که طالبان دوباره بر افغانستان مسلط شده و نظام را در دست گرفتهاند، دوباره همان اختناق و زنستیزی در شهرها حاکم شده است. حقوق زنان مثل دوران قبل جبههای برای باجگیریهای سیاسی شده است. بیش از ده ماه میشود که حقوق و آزادیهای زنان و دختران مرحلهبهمرحله سلب میشود. نهتنها دورازههای مکاتب دخترانه را باز نکردند، که تفکیکهای جنسیتی در سطح دانشگاهها و محلات آکادمیک ایجاد کردند. نهتنها صنوف، بلکه زمان ورود دانشجویان دختر و پسر را جدا ساختند. مانع رفتن زنان به کار و دوایر دولتی شدند و برای حضور در اجتماع بر این زنان قوانین سختگیرانهای وضع کردند. حجاب مورد نظرشان را اسلامی خواندند و اجباری کردند. در تازهترین مورد، در شهر قندهار اعلامیههایی در این باره نشر و پخش کردهاند و در آن جایگاه و منزلت زنانی را که حجاب طالبانی را رعایت نمیکنند، به حیوان تنزیل دادهاند. برای اجرای اوامرشان از هیچگونه اعمال فشار دریغ نکردهاند و نمیکنند. برای اعمال نظرشان از قوه زور و فشار استفاده میکنند؛ حتا برای این کار مانع ورود دانشجویان دختر که چادرهای رنگی داشتند، به دانشگاه کابل شدند.
هرچند این بار طالبان در روزهای اول ورودشان به کابل گفته بودند که جایگاه و حقوق زنان در نظام طالبانی مد نظر گرفته میشود، اما برعکس ادعاهایشان با اعلام کابینه سرپرست، هیچ نامی از میان زنان به نمایندهگی از زنان کشور در فهرست قرار نداشت. نهتنها زنان را در حکومتشان شریک نساختند که در مقابل اعتراضات مسمالتآمیز و مدنی آنها از خشونت کار گرفتند. زنان و خبرنگارانی را که مجرای انتقال صدای این زنان شده بودند، مورد هدف و ضربوشتم قرار دادند. عرصههای حضور زنان را در اجتماع محدود ساختند. ابتداییترین حقوق انسانی زنان و دختران را سلب کردند. دروازههای مکاتب را بستند و حتا حق پوشششان را سیاسی ساختند. همهروزه بدون بنیههای علمی و دینی قوی، تلاش دارند از راهها و اشکال مختلف زنان را از اجتماع مطرود سازند.
همهچیز واضح و آشکار است. طالب و سیاست طالبانی با بیستوچند سال پیش هیچ تغییری نکرده است؛ اما خوشبختانه زنان امروزی افغان، زنان دوره قبل نیستند. این زنان و دختران که بارها در جادهها و خیابانها برامده و صدای حقخواهیشان را از گوشه و کنار کشور بالا بردند، وارثان دختران زیرزمینی کابلاند. زنان و دختران باشهامت و غرور از جنس ایستادهگان و رزمندهگان تاریخ. سالها قبل نیز مقاومت و ایستادهگی در میان زنان وجود داشت، اما در خفا. زنان زیر چادری و مکتبهای خانهگی که دور از چشم ماموران طالبان برگزار میشد، ادبیات و ریاضی میخواندند و شعر و داستان مینوشتند. دختران نوجوان لباسهای پسرانه میپوشیدند، به مکتب میرفتند و در جامعه کار میکردند. اما این بار با تمام قیود، قوانین سختگیرانه و سیاستهایی که ریشه در دوره قبلی دارد، بازهم این زنان هستند که به تنهایی رزمندهگان میادین این روزهای سخت و دشوارند. هرچند سیاست، نظام و مشکلات زنان تفاوت چندانی با 20 قبل ندارد، اما این بار رویکرد و روش مبارزه زنان فرق میکند. زنان دیگر در زیرزمینیها برای فرا گرفتن دروس پناه نگرفتهاند، بلکه آشکارا برای گسترش دانش و روشنگری محلات و مراکز آموزشی ایجاد میکنند و نمایشگاههای خیابانی کتاب راه میاندازند. نهتنها تن به خواستههای اجباری نمیدهند، که برای دفاع از حقوقشان به خیابانها میریزند و صدای اعتراضشان را به گوش جهانیان میرسانند. در این راستا نقش رسانهها، بهخصوص رسانههای اجتماعی، قابل توجه است. میتوان گفت تنها حامی و یار زنان معترض در این روزهای سخت و دشوار، همین رسانهها هستند که زنان را تنها و به حال خودشان رها نکردهاند.
تحصیل، کار و آزادی بهعنوان ابتداییترین حقوق شهروندی تمام انسانها در جهان امروزی به شمار میروند. در دیگر جوامع، مطالبهگری چنین حقوقی از گروههای حاکم و زمامداران امور، شاید کاری غیرمعمول به نظر رسد؛ اما زنان اینجا در جغرافیایی به نام افغانستان، برای به دست آوردن همین ابتداییترین حقوق انسانی و مدنیشان، روزها پیهم روانه جادهها و خیابانها شدند تا خرناسهای خفته را بیدار و چشمان بسته را که تاب دیدنشان را ندارند باز کنند. این زنان برای همین حقوق اولیهشان آستین بر زده، تحقیر و توهین به جان خریده و ساعتها در زیر آفتاب سوزان و حتا در میان بوی باروت فریاد آزادی سر دادند/میدهند تا مبادا چون مادرانشان مجبور به زندهگی در زیرزمینیها شوند و بوی نمناک خاک را استشمام و جهان را از پشت چادری تماشا کنند.