سنگنوشتهای به خط و زبان باختری در سیاهزمین جاغوری به تازهگی کشف شده است. این سنگنوشته در مسیر کاروانرو سابق و راه عمومی غزنی به غور، ارزگان و هرات قرار دارد. سنگنوشته، روی سنگ سیاه بزرگ کنده شده است و سنگ هم قابل انتقال به موزه نیست. این سنگنوشته در نزدیک بلندای «خاکریز» قرار دارد که یکی از مهمترین آثار تاریخی و صنعتی منطقه در آن قرار دارد. نخستین صنعت استفاده از آسیاب بادی در منطقه، در بلندترین نقطهی این کوه قرار دارد که از نخستین آبادی تا آنجا دستکم چهار ساعت راه است که باید پیاده طی شود. بر فراز این کوه، قلعهی مستحکمی وجود داشته است که اکنون فروریخته است. این قلعه دارای استحکامات عظیمی بوده است که تحقیقی دربارهی آن انجام نشده است. میشود پیوندی بین این قلعه، سنگنوشتهی سیاهزمین و جنگهای تاریخی غوریان و غزنویان، شاران غرچه، غرجستان و جاغوری یافت.
روایت کشف
تلاش برای نوشتن کتاب «آثار تاریخی و باستانی جاغوری» که دو سال پیش از چاپ برآمد، مرا واداشت که تمام جاغوری را نقطه به نقطه تحقیق کنم. برای این کار، تیمی از عکاسان، فلمبرداران و گزارشگران از تحصیلیافتهگان جاغوری شروع به تحقیق کردند و سرانجام مجموعهی بیمانندی از غارهای تاریخی، سنگنگارهها، معابد بودایی، خانههای دوران غارنشینی، غارهای کیانی، شامیها، گورستان کهن و پیش از اسلام کشف و ثبت شدند و سرانجام گزارش این تحقیقات با عکسهای رنگی روی کاغذ گلاسه، به صورت کتاب چاپ شد. در این دوران از سنگنوشتهی سیاهزمین دیدن کردم و چون سنگنوشته در جاغوری زیاد بود، تصمیم گرفته شد که یک بار دیگر فقط سنگنوشتهها کار شود که ثمرهی این دور از تحقیق، نوشتههایی تحت عنوان «سنگنگارههای ارزشمند» بود که پس از نشر بخشهایی از آن، دوستی به نام «روحالله جوادی» عکس این سنگنوشته را فرستاد. این عکس با خط کهنی نوشته شده بود. این سنگنوشته را معرفی کردم. استاد «علی محمدی» از فرانسه تماس گرفت که عکس را برای دکتر «کورن»، استاد زبانشناسی زبان باختری و دیگر زبانهای کهن شرقی، فرستاده است و ایشان از دیدن این عکس شگفتزده شده است. دکتر کورن این عکس را برای پروفسور نیکلاس سیمز-ویلیامز، متخصص زبانهای سغدی و باختری و استاد انگلیسی در دانشکدهی مطالعات شرقی و آفریقایی(SOAS) دانشگاه لندن، فرستاده بود و ایشان خواهش کرده بود که عکسی دقیق از این سنگنوشته فرستاده شود. من این پیام را به «احمدجاوید بختیاری» فرستادم. ایشان عکسهایی با کیفیت بهتر را فرستاد که چند روز بعد استاد «علی محمدی» پاسخ پروفسور نیکلاس سیمز-ویلیامز را اینگونه پس فرستاد:
«دکتر کورن لطف کرد و عکسهای شما را که از سنگنوشتهای به خط باختری در نزدیکی جاغوری گرفته شده بود، در اختیارم گذاشت. این کشف هیجانانگیز را تبریک میگویم! عکسها عالیاند و من قادر به خواندن تمامی حروفهای آن شدم؛ اما همه چیز را نفهمیدم؛ زیرا چند کلمة ناشناخته در آن است و حروفهایی را در اخیر هر جمله کم دارد. البته به طور روشن این سنگنوشته مربوط به دوران زبان باختری است. به احتمال زیاد باید در سال 535 مطابق 757 میلادی نوشته شده باشد. نام نویسنده تصدیقکننده نیز نام باختری است که «باگیتز» باشد. مهمتر و جالبتر از همه ذکر نام «فرومکیسر» به عنوان پسر شاه معرفی شده است. در این تاریخ شاه معروف زنده نبوده است و او در سال 745 میلادی وفات کرده است. «بگیتز» شاید پسر ارشد ایشان بوده باشد. این نام شاه است که تا قرن هشتم میلادی در مناطقی از آسیای میانه و افغانستان امروزی حکمروایی میکرده است.»
زبان باختری
باختر، بلخ و تخار در نوشتههای کهن در کنار هم به کار رفتهاند. در تحقیقات زبانشناسی، زبان باختری را زبان بلخی نیز گفتهاند و زبان تخاری هم خوانده میشده است. بر این باور، باختر به شمال افغانستان و شمال کوههای هندوکش گفته میشده است. این زبان، نخست به خط یونانی نگارش مییافته است که پس از ورود اسکندر مقدونی در سدهی چهارم پیش از میلاد رایج شده بوده است. این زبان و خط، زبان رسمی امور فرهنگی و اداری باختر بوده است؛ اما پس از به قدرت رسیدن کوشانیان، نخست زبان اداری بوده است که با رسمالخط یونانی تنها برای نگارش زبان محلی به کار میرفته است. کانیشکا، فرمانروای مقتدر کوشانی، ضمن استفاده از این زبان در ضرب مسکوکات، زبان باختری را جایگزین زبان یونایی کرد. در سدههای نخستین میلادی، زبان باختری زبان رسمی شاهنشاهان کوشانی بوده است و در سراسر امپراطوری این سلسله شاهان از افغانستان امروز تا بخشی از آسیای میانه و شمال هند کاربرد داشته است. این زبان پس از سقوط شاهنشاهی کوشان دستکم برای شش قرن کاربرد داشته است.
اهمیت سنگنوشتهی جاغوری
اهمیت این سنگنوشته در این است که هم زبان و هم خط آن باختری است. سنگنوشتهها و اسناد دیگر به این زبان که از مناطق دیگر سرزمینهای کهن شاهنشاهی کوشان و پس از آنها کشف شدهاند، خط آنها بیشتر یونانی است که پس از فتح باختر به دست اسکندر مقدونی در سدهی چهارم پیش از میلاد به جای مانده است. این سنگنوشته امضا دارد و نشان میدهد که باید گزارش یک پیماننامه باشد. مهمترین ویژهگی این سنگنوشته، بومی و منطقهای بودن خط و زبان این سنگنوشته است؛ به این معنا که نشانههایی در این خط وجود دارند که ناشناخته به نظر میرسند. این نشانهها به نوعی منطقهای شدن این زبان در زابلستان کهن و نشان از لهجهی دیگر این زبان در جنوب هندوکش و اطراف غزنی و جاغوری در آن روزگار دارد.
محتوای سنگنوشته
محتوا و ویژهگیهای خطی و سبکی این سنگنوشته به تمامی هنوز در دست نیست و باید منتظر مقالهی «پروفسور نیکلاس سیمز ویلیامز» بود؛ اما طبق نوشتهی ایشان که به صورت ابتدایی آورده شده است، داستان شکست شاهزادهی هندی در برابر شاهزادهی «فرومکیسر» فرم قيصر يا فرم قيصار است. این شاهزاده فرمانروای این منطقه بوده است. به نظر میرسد که پایان این رویداد سال ٧٤٥ ميلادی است. تاريخ این سنگنوشته به قرن هشت ميلادی و سال ٧٥٧ تخمين زده شده است که باید در میانهی سالهای 535 تا 757 میلادی بوده باشد. این دوره، عهد ساسانیان است که باید در میانهی قرن چهارم تا هشتم میلادی باشد.
زبان گفتاری مردم هزاره و این سنگنوشته
زبان گفتاری مردم هزاره، باید ادامهی زبان باختری باشد. این باور را میتوان در نوشتهی اسناد باختری، نشر شده در سایت 8صبح اینگونه دید: «گویش هزارهگی یکی از بازماندههای زبان باختری است». در نوشتهی استاد دکتر محیالدین مهدی و شاید دکتر داوری نیز دیده شده است که «اما کشف کتیبههای ارزگان، ناور، جغتو، یکاولنگ و اینک کتیبهی سیاهزمین در جاغوری (که عموماً در هزارستان موقعیت دارند)، نظر ما را که گویش هزارهگی بازماندهی یکی از گویشهای زبان باختری یا کوشانی است، ثابت میکند (به کتاب تبار و زبان مردم هزاره مراجعه شود)».
براساس نشانههای بازمانده در «گویش هزارهگی» امروز، مانند تغییرات صرفی، تغییرات آوایی، استفاده از قیدها و وندهای متفاوت، به این نتیجه میتوان رسید که هزارهها در روزگاران دور، زبانی مستقل داشتهاند. این زبان از درون فارسی نو بیرون نیامده است، بلکه همزمان با تکوین و شکلگیری فارسی دری، وجود داشته است؛ اما چون فارسی نو به سبب قدرت و ظرفیت درونی، زبان پادشاهان و امیران شد، نظام آموزشی و اداری به این زبان، زبانها، گویشها و لهجههای دیگر و همعرض خود را کنار زد و سرانجام زبان غالب شد، زبان مردم هزاره هم تن به فارسی نو باخت. چنین است که اکنون گویش هزارهگی داریم، نه زبان هزارهگی. بنابراین، هزارهها زبانباخته نیستند، زیرا در گویش هزارهگی ویژهگیهایی وجود دارد که در فارسی دری وجود ندارد و کهنتر از فارسی نو مینماید. اگر هزارهها روزگاری زبانشان ترکی یا مغولی میبود و بعد به فارسی تبدیل میشد، باید به فارسی دری تبدیل میشد و این مردم به یکی از گویشها و لهجههای فارسیزبانان امروز سخن میگفتند، در حالی که گویش هزارهگی کهنتر از فارسی دری است، ویژهگیهای دستوری و واژگانی این زبان گفتاری، ویژهی این مردم است و با دیگر گویشها و لهجهها تفاوت و تمایز زیادی دارد. در سفرنامهی زایر چینی نیز این امر محسوس است که گفته است زبان مردم بامیان نزدیک به زبان مردم تخار بوده است، اما اکنون در اثر گذر زمان، غلبهی زبان فارسی دری، ثبت و حفظ نشدن آن زبان، نظام آموزشی جدید، مسافرتها، رادیو و تلویزیون، دانش مدرن، رسانههای اجتماعی، زبان کهن هزارهگی، دیگر رنگ باخته است.
بودن سنگنوشتههایی از اینگونه و سنگنوشتههای ارزگان، ناور، جغتو و یکاولنگ (که عموماً در هزارستان موقعیت دارند)، نشان میدهد که هزارهها در گذشته دارای زبان ویژهی خود بودهاند و زبان گفتاری اکنون هزارهها، ادامهی زبان باختری است. این نشانهها، بیانگر یک اصل است که نمیشود زبان گفتاری مردم هزاره ادامهی زبانهای کهن شرقی و به ویژه زبان باختری باشد و خود این مردم به تمامی از بازماندهگان لشکر چنگیزخان و اولادهی مغول باشند که البته نمیتوان مغولان را به عنوان بخشی از ترکیب تباری هزارهها رد کرد. این باور ضمن رد کردن زبانباختهگی هزارهها، نشان میدهد که بستر تکوینی و شکلگیری تباری و فرهنگی این مردم بسیار کهن باید باشد، ولو نام هزاره و بخشی از ترکیب تباری این مردم نوتر بنمایاند.