انسانها معمولا دوست دارند به مغز خود فشار نیاورند و وقت خود را در گشودن گرههای سخت هدر ندهند و تمایل دارند برای پرسشهایی که در ذهن دارند، پاسخهای سرراست و ساده و دمدستی بیابند. بیجهت نیست که مشاهده میکنیم ایدیولوژیها و مکاتبی که با چند فرمول و گزاره ساده تکلیف همه چیز را روشن میکند و برای حل مسایل غامض و پیچیده راهحلهای آسانفهم در آستین دارد، برای برخی از مردم جذاب و دلربا است. به نظر من، یکی از علتهای گسترش افکار حزب التحریر در سالهای اخیر در میان جوانان کمسواد ما نیز همین تمایل طبیعی انسانها به سادهسازی مسایل است. با حزب التحریر میتوان برای همه مشکلات بشر راهحل سریع و آسان به دست آورد و سرمست از باده پیروزی شد.
یکی از موضوعاتی که همواره مناقشهبرانگیز بوده و طیفهای مختلف فکری را به تکاپو انداخته، مساله نقش دین در جامعه است. پرسش این است که آیا انحطاط و عقبماندهگی و آشفتهگیها و بینظامیهای جامعههای ما را میتوان معلول دین شمرد یا مساله پیچیدهتر از آن است و نمیتوان با ارتکاب تقلیلگرایی همه عوامل را به یک عامل خلاصه کرد؟
وضعیت تاسفبار این است که ما در میان دو سنگ آسیاب آرد میشویم: از یکسو با افرادی مواجهایم که همه ابعاد زندهگی را در دین خلاصه میکنند و به چیزی فراتر از آن نمیاندیشند و مدعیاند که با تمسک به دین، رستگاری دنیوی و اخروی انسانها تضمین میشود و نیازی به منبع دیگر نیست، و از سوی دیگر با کسانی باید گفتوگو و مناقشه کنیم که همه مشکلات جامعه را بر گردن دین میاندازند و دینخویی مردم را عامل اصلی عقبماندهگی و نابسامانی در جامعه میدانند. در این گیرودار صدای حکمت و اعتدال کمتر شنیده میشود.
نکته اصلی این است که در مطالعه نقش دین در جامعه، تاریخینگری را نباید از یاد برد. نگرش تاریخی به دین این نکته را القا میکند که دین در هر جامعهای محصول فضای همان جامعه است و به تبع زمانه و جغرافیا و نژاد و حاکمیت سیاسی و اقتصاد و فرهنگ و زبانِ هر جامعه چهره عوض میکند. میان دین و جامعه رابطه دیالکتیک برقرار است. همانگونه که دین در شکلدهی جهانبینی جامعه نقش ایفا میکند، جامعه هم دینی ویژه خود عرضه میکند و دینداری شبیه خود را پدید میآورد. اگر قرار میبود هندوئیسم در کوریای جنوبی یا چین ظهور کند، قطعا شکل و شمایل دیگری میداشت. نیز اگر مسیحیت در کشور ما سر برمیآورد، بدون شک تحت تاثیر عوامل محیطی قرار میگرفت و سرشت دیگری مییافت.
دینداری شخصی که آوای محبت و مهربانی همواره در گوشش زمزمه شده و از تربیت و آموزش درست برخوردار بوده و در محیطی سالم نشو و نما یافته، غالبا دینداری ملایم و مهربان و شفقتآمیز است. اما کسی که در محیط ناسالم پرورش یافته و با خشونت خانوادهگی و محیطی و نیز خشونت قدرت سیاسی دستوپنجه نرم کرده است به احتمال قوی دینداریاش خشک و خشن و بیرحم خواهد بود.
با توجه به این ملاحظات، پژوهش در تاریخ هر دین برای کسی که میخواهد به عمق مسایل برسد و شناخت جامع از دین مورد نظر خود کسب کند از اوجب واجبات است. با کنکاش در تاریخ هر دین بهخوبی میتوان سرچشمههای تعصب و خشونت و دیگرستیزی را پیدا کرد و به ریشه اشتباهات و نادرستیها پی برد. تاریخ هیچ دینی مبرا از نقد و بازنگری نیست. طبعا تاریخ دین مرادف دین نیست، بلکه چیزی است که در ذیل آن به وجود آمده است. با مراجعه به تاریخ درک میکنیم که هیچ دینی نمیتواند مدعی شود که همه خوبیها در آن خلاصه شده و زشتیها و پلشتیها متعلق به دیگران است.
تا چند سال پیش در میان خاص و عام این سخن دستبهدست میشد که بودیسم آیینی سیاستگریز و صلحجو و دشمن خشونت است و تاریخ یاد ندارد که به نام آن خونی ریخته شده یا حرمتی شکسته شده باشد. اما دیدیم که پیروان این آیین صلحجو با مسلمانان روهینگیا در میانمار (2017) چگونه رفتار کردند و به دستور رهبران دینیشان فاجعه آفریدند و جنایتهای بزرگ در حق مسلمانان روا داشتند.
در خصوص اسلام هم میتوان چیزی شبیه این را گفت. ما با یک اسلام مواجه نیستیم، با اسلامهای متعدد سروکار داریم؛ از اسلام روستا و اسلام طالبان و اسلام داعش گرفته تا اسلام شهر و اسلام ترکیهای و اسلام مالیزیایی و اسلام ایرانی. هرکدام از این اسلامها ویژهگیهای مخصوص خود را دارد و در جای خود قابل بررسی و بازخوانی است. وقتی از اسلام سخن میزنیم باید این نکته را فراموش نکنیم که اسلام تنها متون مقدس نیست، بلکه متون مقدس برعلاوه واقعیتهای عینی هر جامعه است که مظروف متون مقدس را به رنگ ظرف خود درمیآورد. به تعبیر عبدالمجید شرفی، اندیشمند آوازهمند تونسی، اسلام از یک طرف «پیام» است و از سوی دیگر «تجلی تاریخیِ» آن پیام. امکان ندارد پیام اسلام را منهای تجلی تاریخی آن تحلیل و تجزیه کرد.
تکلیف کسانی که در پژوهشها و نوشتههایشان به دنبال اثبات مفروضات پیشینی خودند مشخص و معلوم است و ما با آنها حرفی نداریم. اما آنانی که بهراستی میخواهند به کنه و کاینات مشکلات یک جامعه پی ببرند باید هنگام کنکاش راجع به اسلام در کنار متون وحیانی یا نیمهوحیانی به تفسیرها و معرفتها و تجلیات آن نیز بپردازند و خط سیر تکاملی این تفسیرها و معرفتها و تجلیات را با جزییات دنبال کنند. برای پژوهشگر دقیق و منصف این نکته از پیش باید محرز شده باشد که هر دین سرگذشت خاص خود را دارد و سرگذشت آن از سرگذشت پیروان آن جدا نیست.
نتیجهای که از این حرفها میگیریم، این است: هرگاه کسی بخواهد برداشتی از اسلام را مورد نقد و تخطئه قرار دهد حتا اگر این نقد و خردهگیری کوبنده و صریح هم باشد، نباید این نقد را به معنای نقد خود اسلام شمرد. این نقد در واقع نقد معرفت دینی است؛ معرفت دینیای که بر اثر عوامل دروندینی و بیروندینی متعدد و متکثر پدید آمده است. این معرفت دینی در کنار برداشتها و معرفتهای دینی دیگر معرفتی بشری و نامقدس است و قابل نقد و ارزیابی و بازخوانی. اینکه کسی بخواهد برداشت خود را از متون (متونی که در اختیار همه قرار دارد) بر دیگران تحمیل کند، کار غیراخلاقی مرتکب میشود؛ چون انتظار دارد همگان جهان را از چشم او بنگرند که شدنی نیست. باید به کثرتگرایی احترام گذارده شود و قرائتهای متفاوت از اسلام به رسمیت شناخته شود و کوشش صورت گیرد میان این قرائتها در فضای مسالمتآمیز و بهدور از تنش و درگیری گفتوگو انجام گیرد.
در این روزها مکررا از تطبیق شریعت اسلام سخن به میان میآید. کسانی هم میکوشند مخالفت با آنچه «تطبیق شریعت» نامیده میشود را مخالفت با اسلام و قرآن تلقی کنند. این در حالی است که بخش بزرگ آن چیزی که «شریعت» نامیده میشود، ظنیات و اجتهادات بشری است و بر مبانی ظنی و قابل نقد استوار است و از مسلمات و ثوابت دین نیست. روی این حساب، چرا مخالفت با اجتهادات بشری مخالفت و دشمنی با خدا و رسول جلوه داده شود؟
با این حال، ملاحظه میکنیم آن عده از افرادی که از بیخ و بُن با اسلام مشکل دارند و نمیخواهند اثری از آن در روی زمین وجود داشته باشد، وقتی اسلام را نقد میکنند بر الگوهای خاصی از آن انگشت مینهند. طرفه این است که این دسته اشخاص همانند افراطگرایان دینی تنها الگوی خاص از دین و دینداری را الگوی راستین میپندارند و دیگر الگوها را نادیده میگیرند. ظاهرا مشترکات منتقدان رادیکال دین با افراطگرایان دینی بیشتر است تا با اصلاحطلبان دینی. دینستیزان، بغدادی و بن لادن را بیشتر دوست دارند تا عابد جابری و نصر ابو زید و عبدالکریم سروش را. گروه نخست دستاویزهای بیشتری برای دینستیزان در جهت ستیزه با دین و دینداری فراهم میآورند.
یادداشت: عنوان مطلب از عبدالمجید شرفی وام گرفته شده است که کتابی به همین نام دارد.