هرچند طالبان دو دهه برای پیروزی جنگیدند و یک قدرت اتمی با حمایت استخباراتی، کمک نظامی و عقبه لوجستیکی در خدمت این گروه بود تا به سیاست عمق استراتژیک خود برسد و از سویی هم بیش از سه سال پشت درهای بسته با امریکاییها به مذاکره و گفتوگو نشستند، اما قدرتگیری دوباره و رسیدن به تاج و تخت کابل بهصورت آنی و دور از تصور اتفاق افتاد. تا جایی که شماری از رهبران طالبان نیز تصور نمیکردند که به این زودی قمار قدرت و سکه بخت به نام آنها بخورد و از کوهها و غارهای جهادیشان به قصرهای شیک، دالر امریکایی و موترهای ضد گلوله برسند. تصور هم نمیکردند که به این سرعت، افغانستان را شکست داده و خود به پیروزی نایل آیند. پیروزی طالبان و تصرف کابل چنان سرعت داشت که تمام پیشنبینیهای تحلیلگران و اتاقهای فکر در منطقه و غرب را دچار تعجب و آشفتهگی کرد.
یک سال پس از آغاز حاکمیت مجدد رژیم طالبان، این نکته هر روز روشن میشود که کلیت افغانستان، تودههای اجتماعی و تشکیلهای سیاسی در مخالفت با این گروه قرار دارند. به نظر میرسد که صف مخالفتها قویتر و برجستهتر و دایره موافقها تنگتر و ضیقتر میشود. طالبان با مخالفت تودههای اجتماعی، زنان بهعنوان نصف پیکر جامعه، جبهههای نظامی و تشکیلهای سیاسی روبهرویند. این نشان میدهد که فارغ از قوم و مذهب و نگاه سیاسی، مخالفتها با طالبان اوج گرفته است. هرچند در اوایل تصورها بر این بود که طالبان تغییر کردهاند، ولی پای استدلال تغییر طالبان به تعبیر مولانا چوبین بوده و این گروه نهتنها تغییر مثبت نکرده، بلکه خطرناکتر، رادیکالتر و خشنتر شده است. اکنون ابزارهای مدرن، کارشیوههای بهروز و تشکیلات بیشتر برای رسیدن به اهداف خود بهعنوان یک گروه رادیکال و خشن در اختیار دارند. حتا آنهایی که در چند سال گذشته گذشته تغییر طالبان را تبلیغ میکردند، از شرایط موجود به ستوه آمدهاند.
با توجه به چنین شرایط که پله ترازو به نفع کلیت افغانستان و نیروهای مخالف طالبان سنگین میکند، چه چیزی برای پیروزی در برابر طالبان ضروری است؟ زنان معترض، شبکهها و تشکیلهای سیاسی، روشنفکران اجتمای، نیروهای چریکی که این روزها بار یک جنگ نابرابر را بر شانههای خود میکشند و تمام آنهایی که فارغ از قوم و مذهب و نگاه سیاسی به یک افغانستان دموکرات، انسانی و دارای عدالت و آزادی باور دارند، چه کاری برای پیروزی در برابر طالبان انجام دهند؟ این پرسشها از آنجا مهم و اساسی است که مخالفان طالبان با وجود نیروی قوی انسانی و لابیگری و وجاهت سیاسی که در اختیار دارند، در یک سردرگمی و بیبرنامهگی به سر میبرند و بهمثابه کتلههای جداافتاده، موثریت کمتری دارند.
روایت برای پیروزی
رسیدن به یک روایت جدید، هدفمند و انسانی که در آن عدالت و آزادی بهمثابه دو اصل اساسی حضور داشته باشد، یکی از بایدهای پیروزی در برابر طالبان است. نیروهای سیاسی، زنان، روشنفکران و تمام مخالفان طالبان باید بر محور یک روایت جامع که مدیریت امروز و راهکار فردا را داشته باشد، جمع شوند و زمینهها و زمانههای مبارزه معنادار با طالبان را فراهم کنند. در این صورت است که تکهها و اجزای جداافتاده بهمثابه یک کل منسجم ظاهر شده و مسیر پیروزی را تسهیل میکنند. از آنجایی که افغانستان عملاً در یک جنگ نظامی، فرهنگی و سیاسی قرار دارد و هیچ جنگی بدون روایت به پیروزی منتهی نمیشود، توافق بر سر کلیات این روایت ضروری است. این به معنای این نیست که بر جزییات این روایت همه توافق داشته باشند، همین که نیروهای سیاسی به محورهای اساسی مانند عدالت، آزادی، رسیدن به یک حکومت انسانی و اینجهانی باورمند هستند، برای طرح این روایت کافی است. همین میتواند گروهها، سازمانها و افراد حقیقی و حقوقی را گرد هم آورد و یک کل بزرگ را تشکیل دهد.
در این میان افراد و جناحهای سیاسی مهم نیستند؛ آنچه اهمیت اساسی دارد، باورمندی به اصلهای اساسی روایت ضد طالبان است. روایتی که در آن عدالت بهمثابه شیوه تقسیم قدرت و ثروت، آزادی بهعنوان محور مهم زیست انسانی و رسیدن به یک نظام قانونی و اینجهانی و انسانی که کرامت و حقوق شهروندان افغانستان را پاس میدارد، از اهمیت برخوردار است. همه تشکلهای سیاسی، قومی و مذهبیای که به این اصول باورمند باشند، میتوانند بر محور آن جمع شوند. برای اینکه پیروزی طالبان شکست یک حکومت نبود، بلکه همه، از همه اقوام و ملتها و گرایشات سیاسی شکست خوردند. زنان و روشنفکران و سیاستمداران و حتا ملاهای میانهرو که در مواردی همآغوشی با طالبان داشتند و دارند، شکست خوردند. آنچه در 15 آگست 2021 اتفاق افتاد، یک شکست جمعی بود و پیروزیای اگر در کار باشد، یک پیروزی جمعی خواهد بود. روایتی که بتواند «نظام امارت» بهمثابه دال مرکزی روایت طالبان را شکست داده و مسیر جدید و شفابخش برای افغانستان متحد و یکپارچه رقم بزند.
انسجام و تشکیلات
وجود انسجام و ایجاد تشکیلات موثر برای پیروزی در برابر طالبان، نیز از بایدهای مهم است. از آنجایی که در همه نبردها، جنگها و اعتراضات توام با خشونت یا خشونتپرهیز، تشکیلات و انسجام مهم بوده، در مبارزه و پیروزی بر طالبان نیز برجسته و اساسی تلقی میشود. منظور از تشکیلات و انسجام سازمانی در اینجا بهصورت کل است که از آن میشود تشکیلات نظامی، ایجاد سازمانهای منسجم سیاسی و گروههای اعتراضی را نام برد. آنها باید بتوانند هم در جبهه نظامی، هم در مبارزه سیاسی و هم در اعتراضات مدنی و مسالمتآمیز شرکت کرده و در برابر وضع فلاکتبار موجود، ندای اعتراض سر دهند. هرچند در میان اعتراضات مسالمتآمیز عاری از خشونت و مبارزات معنادار سیاسی بهگونه مسنجم و سازمانی موثر و مفید است، اما نباید اهمیت جغرافیای جنگی و مبارزه نظامی در برابر طالبان را دستکم گرفته و آن را به بهانه اینکه مردم از جنگ خسته شدهاند، انکار کرد. اگر مردم از جنگ خستهاند، از طالبان و رژیم سرکوبگر موجود نیز خستهاند. در غیبت نبرد نظامی، مبارزه سیاسی و عاری از خشونت، نتیجه معناداری نمیدهد.
هرچند اولویت همه صلح و رسیدن به یک راهحل سیاسی است و تمام طرفهای ضد طالبان به این اصل توافق نظر دارند که مساله افغانستان با جنگ حل نمیشود، اما طالبان بهعنوان طرف دیگر این مساله، منطق صلح و گفتوگو را ندانسته و به حل مساله از راه دیپلماسی باور ندارند. آنها هر مخالف خود را سرکوب کرده و پیوسته به زبان تفنگ حرف میزنند. وقتی بحث مبارزه نظامی و تشکیلات سازمانی برای نبرد مطرح میشود، این یک کارشیوه برای قانع کردن طالبان به راهحل سیاسی است. این میتواند فشار بر طالبان بهعنوان یک گروه تمامیتخواه را افزایش داده و آنها را وادار به گفتوگوی معنادار سازد تا مساله افغانستان حل شود. این، انتخاب میان بد و بدتر است. اگر جنگ بد است، اما حضور طالبان و حاکمیت این رژیم سرکوبگر بدتر و شر بزرگتر است. از همینجا است که مردم افغانستان در میان این بد و بدتر، جز مبارزه نظامی بهعنوان راهحل بد، چارهای ندارند.
همانطور که در بالا تاکید شد، تنها مبارزه نظامی نتیجهبخش نیست و در کنار آن مبارزه سیاسی و اعتراضات و روایتسازی نیز بازوهای اصلی در راه پیروزی بر طالبان است که امروز افغانستان را در اشغال خود دارند و از راه خشونت آشکار و توافق پنهان بر سرنوشت 40 میلیون انسان سیطره پیدا کردهاند.
روایتسازی و ایجاد تشکیلات سیاسی، نظامی و مدنی، از بایدهای اساسی در مبارزه علیه طالبان است. یک سال فرصت خوب برای طالبان بود تا از گذشته درس گرفته و تن به ایجاد یک حکومت و نظام مردمی، مبتنی بر عدالت اجتماعی در تقسیم قدرت و ثروت و استوار بر آزادی و برابری دهند که در آن همه طرفهای قومی، گرایشهای سیاسی و مذاهب و باورهای دینی حضور معنادار و همهشمول داشته باشند؛ اما به نظر میرسد که طالبان نهتنها چنین فکری در سر ندارند، بلکه خود نیز ظرفیت برپایی حکومت را ندارند. آنها با تخریب زیرساختها و نهادها، افغانستان را یک قرن به عقب بردهاند. برای همین، نگارنده باور قوی دارد که فصل شکست طالبان بهسان فصل پیروزیشان همچون توفان سهمناک خواهد آمد. فقط نیروهای مخالف طالبان بایدها و نبایدهایی را در این مسیر مشخص سازند که شکست طالبان و پیروزی دوباره افغانستان زودتر به حقیقت نشسته و روزنههای روشنایی، رهایی از سلطه طالبان و پیروزی انسان افغانستان تسهیل شود.
اگر نلسون ماندلا، سیاستمدار برجسته آفریقای جنوبی، بعد از 25 سال زندان و شکنجه و مبارزه آفریقای جنوبی را به یک حکومت انسانی و مبتنی بر عدالت رساند، افغانستان هم میتواند از یوغ تروریسم و تمامیتخواهی رهایی یافته و به عدالت و آزادی و کرامت انسانی برسد. این امر هرچند دشوار، اما دستیافتنی است.