تبلیغات

از دیدن نامزدم می‌ترسم

۳۰ سال را رد کرده بود اما هنوز مجرد مانده بود. فسخ این نامزدی بیش‌تر از قبل افسرده‌اش کرده بود. برای سومین بار بود که قرار ازدواجش فسخ می‌شد. دفعه دوم حتا نکاح کرده بودند اما مشکل وسواسش رابطه‌شان را دچار مشکل کرده بود و...

دلم برای زن بودن تنگ شده است – قسمت ششم

زن حدوداً 35 ساله به نظر می‌رسید؛ چهره‌ای دلنشین اما بسیار معمولی با کم‌ترین آرایش ممکن و تا حدی جدی و خسته. پوششی که به خوبی نشان می‌داد در انتخابش دقت کرده و سعی داشته رنگ لباس‌هایش هم‌آهنگ باشد. با این‌که خسته به نظر می‌رسید،...

رد خون آرامم می‌کند

لیلا در یکی از لیلیه‌های دانشجویی زنده‌گی می‌کرد. پدر و مادرش او را برای درس و دانشگاه فرستاده بودند به کابل. می‌گفت وابسته یکی از هم‌صنفی‌هایش شده و هرکاری می‌کند، نمی‌تواند فکر او را از سرش بیرون کند. همیشه خود را به عنوان دختری که...

دخترت مال خودت – قسمت چهارم

حسنا قبلاً دانشجویم بود. طب را تمام کرده بود و در امتحانات تخصص کامیاب شده بود. دو سال از ازدواجش می‌گذشت. چیزی که از او به یاد داشتم این بود که خانواده‌ی تحصیل‌کرده‌ای داشت و بسیار سخت‌کوش و مودب بود. در نوع رفتار و لحن...

عشق مردان در مسلخ حسادت مادران – قسمت سوم

از قادر شغلش را پرسیدم. تاکسی‌ران بود و بسیار خوش‌خلق و مودب معلوم می‌شد. ازش پرسیدم هزینه مشاوره برایت سنگین نیست؟ با عزت نفس و اطمینان خاطر گفت: خیر است، جور می‌شود، مقصد مشکل حل شود. مشکلش مریضی همسرش بود. علاقه قادر به همسرش را...

Welcome Back!

Login to your account below

Retrieve your password

Please enter your username or email address to reset your password.

Add New Playlist