افغانستان بهعنوان غمگینترین کشور جهان، امسال نیز نمیتواند نوروز را جشن بگیرد؛ چون طالبان آن را غیراسلامی میدانند و تجلیل از این روز را ممنوع کردهاند. در کنار این ممانعت، سایه رمضان نیز بر سر نوروز سنگینی میکند. از نظر مسلمانان، رمضان «ماه طاعت و عبادت» است و در این ماه بهجای تفریح و شادی باید مصروف روزه و نماز بود و از هر کاری که روزه را مکروه کند باید خودداری ورزید. البته نوروز امسال اگر در ماه رمضان هم نمیبود کسی اجازه نداشت آن را تجلیل کند؛ اما با یک تفاوت که دستکم مردم میتوانستند به این بهانه به سیر و گشت رفته و آزادانه بخور و بنوش داشته باشند. رمضان امسال این امکان را هم از مردم گرفته است. پس نوروز در سال جدید خورشیدی شانس بسیار کمی برای تجلیل غیررسمی دارد. اگر عمیقتر از این به قضیه نگاه کنیم، بازهم به نتیجه مشابهی میرسیم. فرض کنید که طالبان اجازه بزرگداشت از این جشن باستانی را به مردم دادند، آن زمان نیز با اندکی تفاوت وضعیت همانی خواهد بود که امروز داریم.
نوروز بیشتر از آنکه یک سنت پسندیده باستانی مربوط به حوزه تمدنی ما باشد، فرصتی است برای تفریح، شادبودن و سرگرمی در آغاز فصلی که در آن به گفته خیام، «هر زنده دلی را سوی صحرا هوسیست». طالبان اما از هر نظر مردم را از نوروز محروم کردهاند. وقتی مردم از نظر اقتصادی در فقر و فلاکت دست و پا بزنند، از نظر سیاسی سرکوب شده و نادیده گرفته شوند، از دید فرهنگی با محدودیتهای روزافزون روبهرو شده و حتا حق نداشته باشند آزادانه موسیقی بشنوند، از آمدن و رفتن نوروز چه سودی میتوانند ببرند؟
در افغانستان زیر سلطه طالبان تنها اعضای این گروه و ملاهای وابسته به آن به معنای واقعی کلمه شادند و سرمست. بقیه فقط سعی دارند شب و روزشان را سپری کنند و اگر فرصتی برای بیرون شدن از کشور فراهم شود بیدرنگ خارج خواهند شد. امید به پایینترین سطح خودش رسیده و چیزی بهنام زندهگی در واقع تنها برای طالبان لذتبخش و رویایی است. بیشتر مردم – حتا آنانی که در آغاز با طالبان همدل و همرای بودند – احساس یاس و ناامیدی میکنند و زندهگی حتا همان زیبایی و لذت نیمبند دوران به اصطلاح جمهوریت را ندارد.
وقتی شاد نیستید و لذت نمیبرید، در واقع زندهگی نمیکنید. اگر چیزی را که در افغانستان زیر کنترل طالبان جاری و ساری است زندهگی بنامیم، به زندهگی توهین کردهایم. آنچه این گروه بر ما تحمیل کرده نسخه ماهیتزداییشده از زندهگی است که جاگزین زندهگی واقعی شده است. این را میتوان شبهزندهگی خواند که مردم در آن تنها نقشهایی را اجرا میکنند که طالبان به آنان دادهاند. در این نوع از زندهگی، ترس از مرگ همیشه حی و حاضر است. کار اصلی دستگاه سیاسی – ایدیولوژیک طالبان نهادینهکردن هر چه بیشتر ترس از طریق بازتولید بیپایان آن است. یک دستگاه عظیم تبلیغاتی با پشتوانه کلان اقتصادی – سیاسی بیوقفه کار میکند تا ترس را در مردم زنده نگه داشته و چه بسا که بیش از پیش ترویج و تقویت کند. این دستگاه تبلیغاتی همه عرصههای زندهگی را درنوردیده و در خصوصیترین لحظات مردم نیز حضور خودش را تثبیت کرده است.
از خانواده، مدرسه دینی، مکتب و دانشگاه گرفته تا رسانهها و شبکههای اجتماعی همه جا حضور مسمومکننده و مرگبار این دستگاه تبلیغاتی را میتوانید ببینید که با روی کار آمدن دوباره طالبان، از قدرت و امکانات غیرقابل تصوری برخوردار شده و بیشتر از پیش به کار تحمیق و ارعاب میپردازد. محصولات این دستگاه عظیم بازتولید ترس حتا در یک خانه دورافتاده روستایی نیز یافت میشود. در این خانه محقر و غریبانه اگر چیزی نتوانید پیدا کنید حتماً «منظره مرگ»، از کتابهای مورد علاقه ملاها، را میتوانید بیابید؛ کتابی که طالبان نیز مردم را تشویق میکنند آن را بخوانند، تا ترس از سرنوشت فاجعهباری که در جهان موعود اسلامیستها ممکن است داشته باشند، آرامش خاطری در این جهان به آنان نگذارد. برای رسیدن به آن زندهگی موعود باید در «جهان فانی» کافی زجر و عذاب بکشید تا به امت مورد نظر طالبان بدل شوید و به این ترتیب، در آن جهان در کنار حور و غلمان، «زندهگی» ایدهآل داشته باشید. یکی از راههای رسیدن به این زندهگی، انتحار است که طالبان و بقیه اسلامگرایان به آن عملیات استشهادی میگویند. این گروه با افتخار اعلان میکند که همه اعضایش انتحاری هستند و آمادهاند برای رسیدن به آن زندهگی موعود خودشان را بترقانند.
ایدیولوژی طالبان با مرگ، ترس و ترور عجین شده است. در این ایدیولوژی جایی برای شادی در معنای معمول و پذیرفتهشدهاش نیست. شما تا زندهاید باید جهاد و عبادت کنید و این عبادت حتا در لحظههای «شاد» زندهگی هر فرد مومن و مسلمان حی و حاضر است. شادی فقط در چوکات شریعت مورد نظر طالبان مجاز است و غیر از این، شادبودن هزینه سنگینی میطلبد که بیشتر مردم ترجیح میدهند بیخیال شادبودن شده و به قیدوبندهای طالبان تن دهند. این گروه از شما موجودی میسازد که در هیچ برههای از زندهگی نمیتوانید به معنای واقعی کلمه شاد باشید. وقتی نمیتوانید مطابق به خواست خودتان زندهگی کنید و حتا سبک لباسپوشی شما از جانب امر به معروف و نهی از منکر دیکته شده و زمان شادی و تفریحتان از سوی این نهاد جیرهبندی شود، دیگر چیزی بهنام آزادی وجود ندارد. وقتی عنصر آزادی از زندهگی شما حذف شد، شادی نیز رخت سفر میبندد.
با این شرح، باید برای بازستانی شادی از رژیم زندهگیستیز طالبانی هم که شده از نوروز، بهعنوان یک رسم باستانی شادیبخش و تداعیکننده شادابی و سرزندهگی، با شور و شوق تمام تجلیل کنیم. این کاری است که نیاکان ما هم کردهاند و درست به این دلیل است که نوروز پس از قرنها فرهنگستیزی دینی و غیردینی و اسلامیزهشدن زندهگی در حوزه تمدنی ما (خاستگاه نوروز) هنوز زنده مانده و مردم به آن علاقهمندند. اگر مقاومت دوامدار نیاکان ما در برابر فرهنگستیزی بیگانهگان نبود، سنتی بهنام نوروز حالا دیگر وجود نداشت و شما صرفاً آن را در لابلای اوراق کهنه تاریخ میتوانستید بخوانید. پس، یکی از وظایف اصلی ما پاسداری از ارزشهای فرهنگی دیرینهای است که هنوز زنده ماندهاند، اما از شمار دشمنان آنها نهتنها کاسته نشده بلکه با گذشت زمان تولید مثل بیشتری کرده و از قدرت سیاسی زیادتری برخوردار شدهاند.
گروه طالبان یکی از این دشمنان قسمخورده ارزشهای فرهنگی ماست؛ گروهی که سعی دارد همه چیز را اسلامیزه کرده و از غربال روایت تندروانه و بدوی خودش بگذراند. چون نوروز یک سنت عربی – اسلامی نیست، پس باید حذف شود. در دستگاه تفکر طالبانی هر ارزش و سنتی که مغایر روایت بدوی این گروه تشخیص داده شد، حذف میشود. نگاه طالبان به نوروز قومی – دینی است، در حالی که این سنت نه به قوم خاصی تعلق دارد و نه هم به دین خاصی. نوروز یک رسم فرهنگی مربوط به حوزه تمدنی ماست و هیچ قوم و ملتی حق مالکیت بر آن را ندارد.