تجربه کنترل غیرمستقیم از طریق ایجاد مرزهای امپراتوری انگلیس (۱۸۸۴ – ۱۸۸۷)
نویسنده: فرانسسکا فولی
مترجم: سخی محمدی
منبع: ژورنال مطبعه دانشگاه ادنبورگ
الگوهای همکاری و تعاون استعمار: تجارب غیرحکومتی در ساخت مرز میمنه
جابهجایی و استقرار افسران بریتانیایی در کشور، نهتنها به هدف کارشان بهحیث کمیشنران و نقشهبرداران مرزی صورت گرفت، بلکه آنها متعهد و ذیدخل در مسایل با مقامهای محلی، نخبهگان محلی، اشخاص متنفذ و رییسان قبایل محلی نیز بودند. مقامهای رسمی انگلیس نهتنها اجازه داشتند، بلکه از سوی حکومت هند تشویق میشدند تا سهم مستقیم در انکشاف برنامهها و پالیسیهای امیر داشته باشند. پیچیدهگیای که در نتیجه تسخیر پنجده توسط روس به وجود آمد، بهعنوان مثال، ماموران (انگلیس) را وادار به مداخله بیشتر در امور اداره محلی میکرد. در آن موقع، کمیشنران انگلیس بهطور مستقیم ماموران را به اقدامات سیاسی ـ نظامی بیشتر توصیه میکردند. تعامل با اداره محلی باعث میشد که نقش بیشتر در قسمت تنظیم اداره محلی که در سمت مناطق مرزی مربوط به افغانها قرار داشت، داشته باشند.
تنظیم روند سرحد، افسران بریتانیایی را در مرز با امکانات وسیعتر برای دخالت مستقیم در استقرار جریانهای سیاسی محلی قرار میداد. همانطوری که در بالا بیان شد، موجودیت کمیسیون سرحدات افغانستان (ABC) باعث شد تا امیر، به تعیینات جدید سازمانی و معرفی اشخاص جدید اقدام کرده و تغییرات با مسوولیتهای جدید داده شده در این مناطق را اعمال کند. این تغییرات توسط اشخاصی چون قاضی سعدالدین خان، غوثالدین خان و امینالله خان صورت میگرفت که باعث میشد مقامهای بریتانیایی موفق به تامین همکاری با نخبهگان محلی و شخصیتهای سیاسی شوند. همانطور که در جنگ دوم انگلیس و افغانستان اتفاق افتاد، اقدامات عملی در محل، اغلب با سیاستهای رسمی پیوند نداشت. نمایندهگان انگلیس در یک بیانیه مشترک، مسایل عدم مداخله و موارد مداخله فعال را با هم یکجا کردند. حکومت هند بریتانوی با حفظ داعیه عدم مداخله با توصیه بر ریدجوی و دیگر ماموران مقیم در مرزها اقدام به «توصیه» به امیر به عوض موقفگیری کرد. هرچند مشورت به حکومت کابل به شیوه نرم ارایه میشد، اما اوامری که توسط ماموران انگلیس به نمایندهگان امیر در کمیسیون بنادر افغان و دیگر کارمندان افغان صادر میشد، اوامر قاطعتر را احتوا میکرد. در واقع، ماموران انگلیس در ساحه و دستیاران بومی آنها دارای قدرت و اختیارات وسیعی جهت تعمیل دستورالعملهای دریافتی (از جانب انگلیس) بودند. علاوه بر آن، وسایل تأمین ارتباطات (خدمات پستی به هند از طریق هرات و مشهد و خط تلگراف فارسی به لندن) دشوار، کند و اغلب مختل بود. بنابراین، عمدتاً تصمیمگیریها در محلات مهم صورت میگرفت که در نتیجه، امکان مداخله انگلیسها را بیشتر میکرد.
ارتباطات غیررسمی با نمایندهگان حکومت، بر به دست آوردن همکاری اقلیتهای قومی محلی، متمرکز بود. به دنبال الگوبرداری از جریان جنگهای اول و دوم افغان ـ انگلیس، مقامهای بریتانیایی در کابل با تعامل با گروههای اقلیت قومی مثل هزارهها و قزلباشها بهعنوان میانجی، در زمان ترسیم مرزها، اقلیتهای قومی به عین شکل در حکم شریک امتیاز، مسوولیت جمعآوری معلومات استخباراتی و تنظیم اداره محلی را داشتند. تعامل انگلیس با ماموران محلی افغان در همکاری نزدیک با اقوام غیرپشتون تنظیم شده بود. با تغییر شرایط سیاسی مناطق شمالغرب افغانستان در سالهای تعیین مرزها، ماموران انگلیس مشخصاً توانستند ارتباطاتی را با اجتماعات غیرپشتون، مشخصاً ایماقها (جمشیدی و فیروزکوهی) و ترکمنها تأمین کنند. ماموران انگلیس روابط مستقیم خویش را با این اقوام تقویت بخشیدند؛ چیزی که محدوده صلاحیت مسوولان منصوب شده ادارههای افغانستان که از سوی کابل استخدام شده بودند را دور میزد.
در جریان تعیین مرزها، ماموران بنادر افغان نقش صرف رسمی در قضایا داشتند. موقف نماینده افغان، قاضی سعدالدین خان، موضوعی اختلافی بوده و بهشکل جدی در مراسلات بین حکومت هند بریتانوی و امیر مورد بحث قرار گرفت. مهمترین سوال در مورد شرکت و نقش وی در ملاقات انگلیس ـ روس در مورد مرز، مطرح شد. ریدجوی اطمینان داد که نماینده در زمان ترسیم مرزها توسط ما حضور خواهد داشت (…) من با وی در مورد تمام مسایل مشورت خواهم کرد و کاپی تمام پروتکولها را با پیشرفت کار به وی خواهم داد که او میتواند آن را به امیر بفرستد. او میتواند هر نوع تعاملی که خواسته باشد، در مورد مرزها با وایسرای هند داشته باشد. هرچند در عمل، ماموران افغان قسماً در پروسه تصمیمگیری شامل شده و در ملاقاتهایی که بین انگلیس و روسها برگزار میشد، صرف بهعنوان کارشناس نه بهعنوان عضو جلسه شرکت داشتند. موقف نماینده افغان بهعنوان موضوع مورد منازعه باقی ماند؛ در صورت عدم توافق با تصمیمی که توسط کمیشنران انگلیس اتخاذ میشد، او نمیتوانست هیچ تصمیم نهایی در مورد اتخاذ کند، تا زمانی که حکم امیر در مورد وجود نداشت. امیر خواستار ارایه «معلومات کامل کمیشنران» به نماینده خویش و (به رسمیت شناختن) حق وی در سهمگیری فعال در مورد بنادر شد. ریدجوی نوشت که وی [این کار را] نمیتواند. او پیشنهاد کرد که اعلیحضرت (میتوانند) پیشنهاد فوقالعادهای تأدیه کنند. همچنان پیشنهاد کرد که حکومت هند باید به وی در مورد عواقب جدی هر نوع مداخله مستقیم توسط وی در امور کمیسیون تفهیم کند. بر این مبنی در عمل، تعامل بین کمیشنران بنادر انگلیس و افغان بیش از حد یک پدیده غیرمساویانه بود؛ چیزی که نمایندهگان محلی عمداً به حاشیه رانده شده بودند. مباحث نشان میدهد که حکومت هند بریتانوی ترسیم این مرزها را موضوعی که در حیطه صلاحیت حکومت افغانستان باشد، نمیدانست.
شکل مداخلهای که توسط منصبداران انگلیس در ادارات محلی اعمال میشد، بهوضوح معرف مداخله بالای سلسلهمراتب سیاسی بود. مامورانی که توسط اداره کابل استخدام میشدند، رابطه انگلیس با بزرگ جمشیدی را در حکم مداخله آشکار بالای اداره و سلسلهمراتب موجود میدانستند. با عطف توجه به تجربه با حکام کابل و قندهار در سال ۱۸۷۹ – ۸۰، مقامهای انگلیس به ایجاد شبکه استخباراتی، همکاری و حمایتی در پنجده و بالامرغاب مبادرت ورزیدند. در جریان جنگ دوم افغان ـ انگلیس، جنرال فریدریک رابرت، مسوول حکومت کابل، از سیستم حمایوی بهعنوان ابزار تأمین تعهد بزرگان قبایل و نخبهگان محلی استفاده میکرد. کمیسیون بنادر افغان مجدداً از سیستم حمایوی در روابطشان با قبایل ترکمن و جمشیدی استفاده میکرد. لمزدن، کسی که در سال ۱۸۸۴ در ساحه مقیم بوده، نقش میانجی را بین امیر و ترکمنان بازی میکرد. با اصرار بر مسکنگزینی دایمی این مردم در پنجده، او به نمایندهگی از حکومت کابل جهت تأمین وفاداری ممتد سارق کار میکرد. او به امیر نوشت:
من هیچ فرصتی را جهت وادار کردن سارقها و نیاز به وفاداری ایشان به جناب شما از دست نداده و مزایایی که به ایشان از این پس تعلق خواهد گرفت را توضیح دادم. من همچنان مبادرت به یافتن مرد خوشقلب حکومت بزرگ شما در میان ایشان کردم. چند هدیه بینظیر به نشان حسن نیت به ایشان تقدیم گردید تا در حکم تبارز علایق و دوستی بین دو حکومت باشد.
مداخله منصبداران انگلیس در امور ادارات محلی، گاهی فراتر از چیزی که منصبداران افغان آن را رفتار مناسب قلمداد میکردند، میرفت. والی هرات و قاضی مشخصاً در مورد مداخله بیشازحد در بخش اعضای کمیسیون که میتوانست بهشکل جدی وفاداری سیاسی قبایل را با خطر مواجه سازد، نگران بودند. در دسامبر ۱۸۸۴، دو مامور افغان لمزدن را مخاطب قرار دادند:
حالا خواهش ما از دولت این است که ترکمنها کدام رییس ندارند. هر کس رییس خودش است. اگر خاک و زمین مربوط به ما است، به نظر میرسد که توجیه برای ارایه تحایف و کلات برای رعیت نیست. اگر این مربوط به کدام شخص دیگر است، پس مزیت پرداخت کلات چه چیزی میتواند باشد؟
سرخس همیشه مربوط به حکومت هرات بوده است و به این حکومت محصول پرداخت کرده و والی ما با ایشان نشست داشته است. دادن کلات به سرخس، باعث ناامیدی قبایل دیگر شده و باعث پرورش ایدههای محجور در ذهنشان خواهد شد. بهتر است که کلات داده نشود.
این پیام تأکید بر دو فهم متفاوت برخورد دو طرف نسبت به قبایل ترکمن دارد. در حالی که نظر محلی ساختار قبیلهای را بدون عنصر قوی رهبری میدانست، مقامهای استعمار در صدد ایجاد این رهبری بودند. تأدیه کلات یک اقدام بیطرفانه نه، بلکه در حکم تعمیل ایجاد پیوند و سلسلهمراتب سیاسی بود. مشخصاً، دو منصبدار افغان در مورد نقش کلات در تشویق مردم به شورش علیه حاکم هرات، کسی که آنها رابطه طولانی اربابی را با وی تجربه کرده بودند، تردید دارند. واگذاری کلات به وسیله این منصبداران خارجی توسط مقامهای محلی در حکم تجاوز به حیطه صلاحیت ایشان تفسیر شده که ایجاب میکرد نوعیت تعهد ایشان تغییر و تجدید گردد. تأثیرات فعالیت انگلیس بر این روحیه، از طریق تلاش برای تأمین ارتباط مستقیم مقامات با قبایل توازن قوای محلی را بر هم زده، که این امر در حکم دور زدن (نادیده گرفتن) مقامهای افغان مسوول این محل بود.
در بلندمدت، استراتژی انگلیس در ساحه هدف تأمین ارتباط دایمی با این مناطق از طریق پیوندهای غیرمستقیمی که کمیسیون بنادر برای این اقلیتها سنجیده بود را تعقیب میکرد. مقامهای انگلیس از پیامدهایی که این روابط بین جامعه و حکومت کابل داشت، آگاه بودند. در بلندمدت، وضعیت این جوامع قویاً تحت تأثیر روابطشان با قدرت استعماری قرار گرفت. حکومت هند بریتانوی، خصوصاً ردجوی، مشخص ساخت که تنها راه ممکن برای رفع این مشکل از صدمه امیر به چهار ایماق عبارت از حضور (بعد از اینکه مرزبندی انجام شد)، منصبداران انگلیس و کسانی که مجوز اعمال نفوذ بالای مناطق شمالغرب افغانستان را دارند، بود. در می ۱۸۸۶ ریدجوی از خدمات خوبی که به وسیله یلانتوش خان در ضیافت کاپتان یت بعد از جنگ پنجده ارایه شد، یاد کرد. ترکمنها بهطور مثال بهعنوان حامل کالا از مشهد به مرز استفاده میشدند. در جون ۱۸۸۶ یک عریضه توسط مادر یلانتوش خان فرستاده شد که بهوضوح از پیامد روابط بلندمدت جمشیدی با مقامهای انگلیس یاد میکرد:
ما سه بار به خاطر پیوندمان با حکومت انگلیس متضرر شدیم. زمانی که یارمحمد خان حاکم هرات بود، او ما را برای چندین سال پشت میلههای زندان قرار داد. بعد از رهاییمان از زندان، ما به خیوه رفتیم. بعد از مرگ وی، ما به این مکان برگشتیم. بار دوم که آخرین امینالدوله از کابل به قندهار آمد و به منصبداران انگلیس خدمت کرد، به مجرد اینکه او به هرات رسید، ایوب خان او را کشت و اموالمان را غارت کرد. سال گذشته شما لطف نموده و در پنجده با ما کمک کردید (…) شما همه چیز را بهتر میدانید و این مربوط به شما است.
افسران انگلیس در مرز از این واقعیت آگاه بودند که ارتباط نزدیکشان با این قبایل، به مهار آنها کمک کرده است. در نهایت، انگلیسها در جریان گذاشتن امیر در مورد حمایت طولانیمدتشان از جمشیدیها را بیمفهوم میدانستند. در واقع، در سپتامبر ۱۸۸۶ یکی از اعضای شورا مشخص ساخت که «در اینجا سوالی البته برای ما باقی نمیماند که برای مردی (یلانتوش خان) تقلا کنیم، هرچند او ممکن کشته شود، اموالش مصادره شده، خانوادهاش (توسط امیر) بدنام شده، ما نمیتوانیم در این مورد مداخله کنیم. در نهایت یلانتوش خان از نقش سیاسی خویش محروم گردیده و بهعنوان یک زندانی سیاسی به کابل فرستاده خواهد شد. ترکمنها به خاطر همکاریهای مشابهشان با مقامهای انگلیس و کار کمیسیون بنادر در سال ۱۸۸۶، متاثر شده بودند و تعداد زیادشان به دلیل همین همکاری با انگلیسها از سوی حکومت کابل، از مناطق اصلیشان به جاها دیگر کوچ داده شدند.
حفظ نفوذ انگلیس در شمالغرب کشور بعد از پایان کار کمیسیون سرحدی
انگلیسها تلاشهایی را جهت تحکیم و حفظ نفوذ بلندمدت و غیرمستقیمشان در آن منطقه انجام دادهاند. در آگست سال ۱۸۸۳ کپتان دی لیزو موارد ذیل را در مورد تعیین حدود مرزها ضروری دانست:
«امیر را بهطور مداوم به هند وابسته ساخته، تنها این نه، بلکه او باید خط مشیاش را مطابق به دیدگاه حکومت (انگلیس) شکل دهد. در اینکه این کار انجام شود، نباید هیچ شکی وجود داشته باشد و این کار حتماً باید انجام شود (…)
در زمان تعیین حدود سرحدات، ریدجوی به قاضی سعدالدین خان نوشته بود که ضرور است تا یک شخص آنجا از نزدیک اشراف داشته باشد، کسی که با قوانین بینالمللی اروپا آشنایی درست داشته باشد و بتواند مشورتهای لازم را به جنرال غیاثالدین خان و امینالله خان ارایه کند و باید افسران روسی را متقاعد کند که آنها اقدامات غیردوستانهای را انجام ندهند. او اعلام کرد که بعضی از کارمندان کمیشنران باید در پنجده بمانند تا زمانی که کار کمیسیون سرحدات تکمیل شود.
درخواست به هدف استقرار مقامهای انگلیس در قلمرو افغانستان به امیر اطلاع داده شده بود. امیر در مجمع مشترک در راولپندی در اپریل ۱۸۸۵ حضور داشت، اما او این استقرار مقامهای انگلیس در قلمرو خویش را رد کرده و گفته بود که حضورشان مداخله در امور داخلی است. امیر باور داشت که از سوی هر دو کشور این مورد قابل درک است. یکی از اعضای شورای وایسرا اظهار تاسف کرد که امیر آشکارا خطر از دست دادن کنترل بر قبایل نسبت به همکاری یک افسر انگلیس که در جهت حفظ کنترل وضعیت با وی کار میکند را ترجیح میدهد.
کثرت مکاتباتی که بین انگلیس و این منصبداران افغان ردوبدل شده است، نفوذی را که منصبداران انگلیس برای تعمیل تصمیمگیری یومیه محلی داشتند، برملا میسازد. در حالی که هدف کمیسیون ترسیم بنادر و جلوگیری از پیشرفت ارضی روسها بود، منصبداران انگلیس در ساحه در صدد تدوین استراتژی جهت ایجاد زمینه تهاجم برای ابقای درازمدت و (پررنگ ساختن) نقش حکومت هند بریتانوی در ساحه بودند. کمیسیون بنادر افغان نشان داد که توصیههای ارایه شده توسط کمیشنران انگلیس در مورد مسکنگزینی مرزها توسط مأموران محل نیز تعقیب شده است. نقش منصبداران بنادر انگلیس، آنها را در حکم معماران مهم دولتسازی در میمنه ارتقا داد. از این رو این موضوع محدوده و دورنمای نقش و اهمیت انگلیس در منطقه را زیر سوال میبرد.
نتیجهگیری
این مقاله نشان میدهد که کمیسیون بنادر افغان ۱۸۸۴– ۸۷ مرحله برجسته در استراتژی دولت هند بریتانوی جهت ایجاد امپراتوری فراتر از محدوده مستعمره هند بوده و در تلاش شکل دادن افغانستان بهعنوان یک اداره تابع که تحت نفوذ باشد، بوده است. کمیسیون بنادر افغان هکذا مرحلهای بسیار مهم برای تعریف مجدد جایگاه افغانستان در مقابل امپراتوری انگلیس بوده است. در زمان مرزبندی، روابط بین کمیسیون بنادر انگلیس و ماموران افغان اکثراً روابط رسمی دولت هند بریتانوی با دربار کابل را دور زده (نادیده گرفته) و فضا را برای ایجاد نفوذ در سطح محلی و ولایتی آماده میکرد. روند تبادل دانش که روابط کمیشنران با مقامهای محلی را تنظیم میکرد، جامعه افغانی را با ایده استعماری با جایگزینی مناطق جدیداً مدغم شده، آماده میکرد. کمیسیون بنادر زمینه را برای توسعه حاکمیت حکومت کابل بالای مناطقی که بهشکل شکننده و متناوب کنترل میشد، مساعد ساخته و به ایجاد و حضور حکومت باثباتتر در منطقه اجازه میداد.
در بلندمدت، کمیسیون بنادر افغان به سنگبنای مرزبندی بنادر ترکستان، بدخشان و پامیر در ۱۸۸۸-۹۵ و مرز دیورند در سال ۱۸۹۳ -۹۶ تحت رهبری انگلیس تبدیل شد. کمیسیون بنادر افغان، همکاری بین کمیشنران بنادر، نخبهگان محلی و کمیشنران افغان تعریفی از یک مدل دولتسازی داشتند که بهعنوان برنامه کار برای حکومت کابل در امر ادغام مناطق بعدی در امتداد مناطق مرزی: ترکستان و بدخشان در ۱۸۸۸ -۸۹، هزارهجات در سال ۱۸۹۳، واخان در سال ۱۸۹۵، کافرستان (نورستان) در سال ۱۸۹۶ نقش ایفا کرد. ترسیم بنادر باعث اضافه شدن بخش قابل توجهی از اراضی و تحکیم حاکمیت امیر بالای مناطق مستقل و نیمهمستقل متعدد شد. در این مناطق مرزی، رابطه بین حکومت کابل و اداره محلی به دلیل اینکه این مناطق از پروسه اصلاحاتی که پیوند ایشان با کابل را عمیق ساخته و زمینه را برای مداخله و کنترل بالای امور ولایتی، بهشکل دایمی تغییر کرد، متاثر شد. در عین زمان، در بدو امر کمیسیون بنادر افغان نهادینهسازی نهاد حرفهای اداره افغان را که در تلفیق مناطق جدیداً به دست آمده تخصص داشت، مد نظر قرار داد. این دولتسازهای محافظهکار توسط عبدالرحمان خان جهت جمعآوری عواید مناطق تلفیق شده و جابهجایی مستعمرات پشتون که امیر در مناطق مدغم شده ایجاد کرده بود، استخدام شدند.
تعدد مواجهات افغان ـ انگلیس در اواخر قرن 19، چنانچه توسط کمیسیون بنادر افغان به نمایش گذاشته شد، نشان میدهد که دولت استعماری در هند قادر به طراحی روشهای مختلف امپراتورسازی در افغانستان بود. کمیسیون بنادر افغان و ادارات ایجاد شده تحت رهبری انگلیس در زمان اشغال کابل و قندهار در سال ۱۸۷۹ – ۸۱، نشان دادند که فضا برای ایجاد زمینه نفوذ میتواند بدون حضور دوامدار در اداره بومی نیز ترسیم شود. نسبت دادن افغانستان به کشور «مستقل» و انگلیس به کشور «غیرمداخلهگر» که معمولاً توسط مورخان روابط افغان ـ انگلیس ارایه شده است، فهم ما را در مورد اینکه چطور نفوذ استعمار بهشکل زیرجلی (مخفیانه) به این اداره بومی رسیده است، محدود میسازد. در عین زمان، با درنظرگرفتن مثال امپراتورسازی غیررسمی، ارزیابی مجدد ماهیت بومی توسعه سیاسی و «مدرنیزه» شدن در این سالها را الزامآور میسازد.
افغانستان ۱.۱ (۲۰۱۸): ۴ – ۲۵
مطبعه دانشگاه ادنبورگ
DOI: 10.3366/afg.2018.0004
© مطبعه دانشگاه ادنبورگ
بیشتر بخوانید: