وقتی عدهای ، که کم هم نیستند، از شتابزدهگی شاه امانالله در آوردن اصلاحات سخن میگویند، واقعاً فکر میکنند امروز پس از صد سال، جامعه بیشتر پذیرای اصلاحات شده است؟ آیا امروز افغانستان کشوری با مدارا و کثرتگراتر از آن زمان است؟ بدون شک پاسخ به چنین پرسشهای منفی است. امروز جامعه ما نه تنها از آن زمان جامعه بازتر و پذیرای اصلاحات نیست که حتا بستهتر و خشنتر نیز شده است. صد سال پس از آنچه که شاهامانالله به عنوان تجدد و نوگرایی در پی اجرایی کردن آنها در جامعه افغانستان بود، هنوز پذیرش آنها برای چنین جامعهای دشوار و غیرقابل هضم است. حرکتی را که شاه امانالله در صد سال پیش آغاز کرده بود، اگر امروز هم کسی آغاز کند، با همان چماقی رانده میشود که صد سال پیش شاه امانالله از کشور رانده شد و اصلاحاتی را که او در سر میپرورانید، در جوانه خشکید.
ما طی این صد سال، تاریخ پرفراز و نشیبی را طی کردهایم. شاید در برهههایی از این تاریخ پر فرازونشیب، گامهایی به سوی مدرنیزاسیون برداشته باشیم، ولی این گامها به هیچ صورت در کل جامعه، به ویژه مناطق روستایی و دورافتاده، که اکثریت جامعه را نیز تشکیل میدهند، قابل لمس نبوده است و حتا در همان محدودهی شهرها و مراکز شهری نیز واکنشهای مخالف زیادی را در پی داشتهاند. بر اساس برخی گزارشها که حکومت حزب دموکراتیک خلق در زمان به قدرت رسیدنش منتشر کرد، ۹۸ درصد مردم افغانستان در آن زمان بیسواد بودند. وقتی هم که برنامه مبارزه با بیسوادی آغاز شد، مردم از آن استقبال نکردند و درس خواندن را مغایر روحیه و شعایر مذهبیشان دانستند. هنوز کسانی در افغانستان زندهاند و به یاد دارند که رفتن یوری گاگارین فضانورد روسی به فضا، مداخله در امور الهی نام گرفت و کذب خوانده شد. در همین ۲۰ سال گذشته که افغانستان وارد جوّ سیاسی تازه شد و میلیاردها دالر برای ایجاد اصلاحات و مدرنیزاسیون به مصرف رسید، چه تغییری در سطح فکر و فهم عمومی جامعه به وجود آمده است. استثنا قاعده نیست و این که همیشه عدهای تجددگرا و با فکر مدرن در جامعه وجود داشتهاند، بیرون از چنین بحثی است. وقتی جامعهای نتواند نوگرایی را به رسمیت بشناسد، هنوز در نقطه صفر تاریخ و یا به تعبیر داریوش شایگان در «تعطیلات تاریخ» به سر میبرَد. افغانستان صد سال پیش نیز در نقطه صفر تاریخ قرار داشت و امروز نیز در همان نقطه قرار دارد. امروز وقتی از ارزشهای جمهوریت سخن گفته میشود و برای دفاع از آنها داد و بیداد راه انداخته میشود، چقدر در سطح جامعه ارزشهای جمهوریت مقبولیت یافته است؟ آیا پروژه ۲۰ ساله جمهوریت با میلیاردها دالر امریکایی امروز وضعیتی بهتر از زمان شاه امانالله دارد؟ به نظر من حتا وضعیت امروز اصلاحات و ارزشهای جمهوریت بدتر از زمان شاه امانالله است. ۲۰ سال پیش حکومت طالبان به وسیله امریکا و متحدانش در ایتلاف ضد تروریسم، تاکید میکنم ایتلاف ضد تروریسم، از اریکه قدرت کنار زده شد. سالها با طالبان به عنوان گروه تروریستی و جنایتکار، با هزینههای هنگفت مالی و جانی، پیکار صورت گرفت، اما امروز طالبان نه تنها که گروه تروریستی به شمار نمیرود که عملاً به متحد امریکا بدل شده و زمینهها برای رسیدن دوباره آن به قدرت روزبهروز هموارتر میشود. آیا امریکا و متحدانش میخواستند به چنین نقطهای برسند؟ آیا کل هزینه آنها برای برقرار نظام دموکراتیک در افغانستان برای دوباره به قدرت رسیدن طالبان بود؟ من به تیوری توطیه باور ندارم، ولی بر اساس برآوردها و محاسبات سیاسی، میتوانیم بگوییم که به هیچ صورت آنچه که امروز به عنوان واقعیت جنگ و دموکراسی افغانستان وجود دارد، خواست هیچ یک از قدرتهایی که در این ۲۰ سال در افغانستان هزینه کردهاند، نبوده است. شاید مداخلهها و کارشکنیها وجود داشته؛ شاید کشورهای که با امریکا و غربیها در منطقه مشکل داشتند، نمیخواستند که امریکا و متحدانش آبرومندانه این کشور را ترک کنند؛ شاید حکومتهایی که در این ۲۰ سال به حمایت و پول جامعه جهانی به وجود آمدند، حکومتهای ناکارآمد با سرانی فاسد بودند، شاید امریکاییها و غربیها اشتباههای فراوانی کردند، ولی طرف دیگر و چاقتر این قضیه مشکل درونی جامعه افغانستان است که هنوز نمیتواند با مدرنیته، مدرنیسم و مفاهیمی از این دست، سر سازگاری نشان دهد. بنیادگرایی ریشههای عمیق در این کشور دارد که در چهار دهه جنگ و بحران عمیقتر نیز شدهاند. تفکر افراطگرایانه از هر جایی که آمده و در افغانستان ریشه دوانده، اگر اصلیترین عامل ضد اصلاحات و نوگرایی نباشد، ولی بدون شک مهمترین آن است.